کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلید
/kelid/
معنی
۱. وسیلهای فلزی برای باز کردن قفل.
۲. وسیلهای برای وصل یا قطع کردن جریان برق.
۳. [مجاز] هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند: کلید مشکلت اینجاست.
۴. پاسخهای درست به پرسشهای چهارگزینهای و مانند آن.
۵. (موسیقی) علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نتها میباشد.
۶. [قدیمی] قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل میکردند.
〈 کلید دو: (موسیقی) کلیدی بین خط سه و چهارِ خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو میباشد.
〈 کلید سُل: (موسیقی) کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سُل میباشد.
〈 کلید فا: (موسیقی) کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا میباشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سوئیچ، مفتاح، مقلاد
۲. پاسخنامه، راهحل ≠ قفل
فعل
بن گذشته: کلید خورد
بن حال: کلید خور
دیکشنری
key, lead, passkey
-
جستوجوی دقیق
-
کلید
لغتنامه دهخدا
کلید. [ ک ِ ] (اِخ ) اقلید (نام محل ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اقلید شود.
-
کلید
لغتنامه دهخدا
کلید. [ ک ِ ] (ازیونانی ، اِ) مأخوذ از یونانی آنچه که بدان قفل بگشایند. (غیاث ). ترجمه ٔ مفتاح و اقلید معرب آن و اغلب که معرب اقلی باشد که بالکسر لغت یونانی است به همان معنی ... (آنندراج ). ابزاری که بدان قفل را گشایند و بندند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ...
-
کلید
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوئیچ، مفتاح، مقلاد ۲. پاسخنامه، راهحل ≠ قفل
-
کلید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] kelid ۱. وسیلهای فلزی برای باز کردن قفل.۲. وسیلهای برای وصل یا قطع کردن جریان برق.۳. [مجاز] هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند: کلید مشکلت اینجاست.۴. پاسخهای درست به پرسشهای چهارگزینهای و مانند آن.۵. (موسیقی) علامتی در ابتدای...
-
کلید
فرهنگ فارسی معین
(کِ یا کَ) [ یو. ] (اِ.) 1 - ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند. 2 - وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته ، وسایل برقی . 3 - علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود.
-
کلید
دیکشنری فارسی به عربی
جواز السفر , مفتاح
-
کلید
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kel طاری: kel طامه ای: kel طرقی: kel کشه ای: kel نطنزی: kel
-
واژههای مشابه
-
کلید افکندن
لغتنامه دهخدا
کلید افکندن . [ ک ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه اندازند. (غیاث ) (آنندراج ). در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند، افسونی خاص بر کلیددمیده بر سر راه ...
-
کلید شدن
لغتنامه دهخدا
کلید شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوسیله ٔ کلید بسته شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کلید شدن دندانهای کسی ؛ در تداول عامه ، چفت شدن دندانهای وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ . (فرهنگ فارسی معین ). باز نشدن دو فک از یکدیگر چنانکه در مردگان . سخت شد...
-
key expansion
گسترش کلید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] روالی برای تولید کلیدهای دور یا زیرکلیدها (sub-key) از کلید رمز یا کلید اصلی (main key)
-
key management
مدیریت کلید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایند ساماندهی و واپایش کلیدهای رمزنگاری، شامل ایجاد و ذخیرهسازی و توزیع و حذف و بایگانی و بهکارگیری کلیدها براساس خطِمشی امنیتی
-
clef
کلید 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] علامتی که در ابتدای خطوط حامل قرار میگیرد تا نام و سطح زیروبمی و نُتها را مشخص کند
-
key 2
کلید 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی، موسیقی] [رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمز] مقداری که از آن برای واپایش عملیات رمزنگاشتی مانند رمزگشایی و رمزگذاری و امضا یا وارسی آن، استفاده میکنند [موسیقی] در سازهای بادی چوبی، اهرمی که برای بازوبسته کردن سوراخها...
-
switch 4
کلید 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] وسیلهای مکانیکی یا الکترونیکی که مسیرها یا مدارها را انتخاب کند، مشخصههای عملکرد مدار را تغییر دهد و مدارها را باز و بسته کند