کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلکم
/kalkam/
معنی
=رنگینکمان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلکم
لغتنامه دهخدا
کلکم . [ ک َ ک َ ] (اِ) قوس قزح . (برهان ) (آنندراج ). آژفنداک و قوس قزح . (ناظم الاطباء). کرکم . قوس قزح . (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی کافتن هم گفته اند. (از برهان ) (از آنندراج ). کافتگی و شکافتگی . (ناظم الاطباء).
-
کلکم
لغتنامه دهخدا
کلکم . [ ک ُ ک ُ / ک َ ک َ ] (اِ) منجنیق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 353) (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منجنیق . و با بلکن و پلکن مقایسه شود. (از فرهنگ فارسی معین ) : سرواست و کوه سیمین جز یک مثال سوزن حصن است جان عاشق و آن غمزگانش کل...
-
کلکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] kalkam =رنگینکمان
-
کلکم
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ یا کَ کَ) 1 - منجنیق . 2 - قوس قزح .
-
جستوجو در متن
-
ایتوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'a(e)ytuk مژده؛ نوید؛ خبر خوش: ◻︎ از کلک توست نصرت دین محمدی / ایتوک ده به شاه که کلکم حسام توست (سوزنی: مجمعالفرس: ایتوک).
-
گوهرکده
لغتنامه دهخدا
گوهرکده . [ گ َ / گُو هََ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ گوهر. جای گوهر. آنجا که گوهر باشد یا گوهر نگه دارند : کلکم چو ز خط عقدنگار آید گویی گوهرکده ها در دل تاریک مداد است .طالب آملی (از بهار عجم ).
-
نیزه وش
لغتنامه دهخدا
نیزه وش . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ وَ ] (ص مرکب ) به سان نیزه . نیزه مانند. مانند نیزه بلند و تیز و نافذ : تیر چرخ از نیزه وش کلکم سپر افکند ازآنک هیچ تیغ نطق هیجا برنتابد بیش از این .خاقانی .
-
رعیة
لغتنامه دهخدا
رعیة. [ رَ عی ی َ ] (ع اِ) یا رعیت . عامه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عامه ٔ مردم که دارای سرپرست باشند. در حدیث است : «و کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته ». (از اقرب الموارد). || ستور چرنده . (از اقرب الموارد). ستور چرنده و بچرا گذاشته شده از...
-
اصبعین
لغتنامه دهخدا
اصبعین . [ اِب َ ع َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اصبع. دو انگشت : من چو کلکم در میان اصبعین نیستم در صف ّ طاعت بین بین . مولوی .و در این بیت اشاره به حدیث علی (ع ) است که فرمود: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابعالرحمن :نور غالب ایمن از کسف و غسق در میان اصبعین نو...
-
رنگین کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ranginkamān کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد میشود؛ قوسوقزح؛ کمان رستم؛ کمان بهمن؛ کمان سام؛ آزفنداک؛ آژفنداک؛ آفنداک؛ کرکم؛ کلکم؛ نوس؛ نوسه؛ نوشه؛ سویسه؛ سرویسه؛ تربسه؛ تربیسه؛ ترسه؛ سدکیس؛ شدکیس؛ سرکیس؛ اغلی...
-
تجلی زار
لغتنامه دهخدا
تجلی زار. [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگام تجلی نور الهی بر آن : غنچه سان از دست برده غمزه ٔ خوبان مراهر تجلی زار چاک سینه صبح محشر است . ملا بیخود جامی ...
-
موتی
لغتنامه دهخدا
موتی . [ م َ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَیِّت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (ناظم الاطباء) (السامی فی الاسامی ). مردگان . (غیاث ) (آنندراج ) : احیای موتی کردی . (ابوالفتوح رازی ).به قسطنطین برند ازنوک کلکم حنوط و غالیه موتی و احیا. خاقانی .-...
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اَح ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَی ّ. زنده ها. زندگان : و لا تحسبن َّ الذین قُتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل اَحیاءٌ عند ربهم یُرزقون . (قرآن 169/3).به قسطنطین برند از نوک کلکم حنوط و غالیه ، موتی و احیا. خاقانی .|| قبیله ها. قبائل : بفرمودش طلب کردن و ...
-
ایتوک
لغتنامه دهخدا
ایتوک . (اِ) مژده یعنی خبر خوش . (آنندراج ). مژده . (رشیدی ) (جهانگیری ). مژده و نوید. (هفت قلزم ).مژده و نوید و خبر خوش . (ناظم الاطباء) : از کلک تست نصرت دین محمدی ایتوک ده بشاه که کلکم حسام تست . سوزنی .|| در ترکی به معنی چکمه است و ایتوکچی بمعنی ...