کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلوخ کوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنگ و کلوخ
لهجه و گویش تهرانی
زمین نا هموار
-
جستوجو در متن
-
scarabs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکاراب ها، تخماق یا کلوخ کوب، سوسک سرگین غلتان، زمین کوب، تکه جواهر
-
ارزبه
لغتنامه دهخدا
ارزبه . [ اِ زَب ْ ب َ ] (ع اِ) کلوخ کوب . تخماق کلوخ کوب آهن یا عام است . (منتهی الأرب ). کوبین که به آن چیزی را کوبند.
-
میجن
لغتنامه دهخدا
میجن . [ ج َ ] (ع اِ) تخماق . کلوخ کوب . گچ کوب . ج ، میاجین . (یادداشت مؤلف ).
-
تَخماق
لهجه و گویش تهرانی
چوب کوبیدن هلیم،پتک چوبی،پتک دوسر،کلوخ کوب
-
نخاله کوب
لغتنامه دهخدا
نخاله کوب . [ ن ُ ل َ / ل ِ] (نف مرکب ) آنکه نخاله ٔ گچ و آجر باقیمانده از بنائی را در هم کوبد. || (اِ مرکب ) آلت کوبیدن نخاله . کلوخ کوب . رجوع به نخاله (بمعنی خاک و کلوخ و خرده آجر به کارنیامدنی باقی مانده از بنائی ) شود.
-
mallets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چکش، پتک، چکش چوبی، چوگان، گرز، کلوخ کوب، چکش زدن، زدن، کوبیدن
-
مردس
لغتنامه دهخدا
مردس . [ م ِ دَ ] (ع اِ) سنگ کوب . (منتهی الارب ). کلوخ کوب . (مهذب الاسماء). مرداس . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به مِرداس شود.
-
mallet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالت، پتک، چکش، چکش چوبی، چوگان، گرز، کلوخ کوب، چکش زدن، زدن، کوبیدن
-
میثاء
لغتنامه دهخدا
میثاء. (ع ص ) ارض میثاء؛ زمین نرم و سهل . (ناظم الاطباء). || (اِ) کلوخ کوب . (منتهی الارب ، ماده ٔ وث ی ). میخکوب . (ناظم الاطباء). کلوخ کوب . تخماق . (یادداشت مؤلف ). میثاءة. (اقرب الموارد). || سندان آهنگر. (منتهی الارب ، ماده ٔ وث ی ). سندان . (نا...
-
مفضة
لغتنامه دهخدا
مفضة. [ م ِ ف َض ْ ض َ ] (ع اِ) کلوخ کوب . مفضاض . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مطرقة
دیکشنری عربی به فارسی
چکش , پتک , چخماق , استخوان چکشي , چکش زدن , کوبيدن , سخت کوشيدن , ضربت زدن , گرز , کلوخ کوب , چوگان , زدن
-
ram
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رم، قوچ، دژکوب، کلاف، گوسفند نر، تلمبه، کلوخ کوب، کوبیدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن
-
کبش
دیکشنری عربی به فارسی
قوچ , گوسفند نر , دژکوب , پيستون منگنه ابي , تلمبه , کلوخ کوب , کوبيدن , فرو بردن , بنقطه مقصود رسانيدن , سنبه زدن , باذژکوب خراب کردن , برج حمل
-
مفضاض
لغتنامه دهخدا
مفضاض . [ م ِ ] (ع اِ) کلوخ کوب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). مِفَض ّ. مِفَضّة. (اقرب الموارد).