کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کله جوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل کلهر است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). و رجوع به کلهر شود.
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاوه است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 222 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند بالاست که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیان است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 732 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مال اسداست که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کله جوب
لغتنامه دهخدا
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالاست که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک َل ْ ل َ ](ع ص ) کارد کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ِل ْ ل َ ] (ع اِ) پشه خان . ج ، کِلَل . (منتهی الارب ). پرده ٔ نازک و رقیق که چون خانه دوزند تا خود رااز پشه نگاه دارند و عامه بدان ناموسیه گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به کِلَّه شود. || پرده ٔ تنک و نازک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ُل ْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث کُل ّ. (منتهی الارب ). تأنیث کل است و گویند: کلة امراءة، همانگونه که گویند: کل امری ٔ . (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگ . (منتهی الارب ). تأخیر. (اقرب الموارد).
-
کُلِّهِ
فرهنگ واژگان قرآن
همه اش
-
کُلَه
لهجه و گویش بختیاری
kola 1. لانه؛ 2. مخفیگاه شکارچیان که براى شکار پرندگان در کنار چشمهها در صحرا بنا کنند.
-
کَلَّه
لهجه و گویش بختیاری
kalla سر.
-
کُله
لهجه و گویش تهرانی
کند