کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلنگ دستی زیرکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tamping pick
کلنگ دستی زیرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] وسیلهای کلنگمانند که از آن در زیرکوبی دستی استفاده میکنند
-
واژههای مشابه
-
کُلَنگ
لهجه و گویش بختیاری
kolang کلنگ.
-
کلنگ زدن
لغتنامه دهخدا
کلنگ زدن . [ ک ُ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کلنگ بر زمین کوبیدن و کندن و شکافتن آن را ضربت وارد کردن با کلنگ بر زمین و دیوار برای کندن و شکافتن آن : کلنگی می زند چون شیر جنگی کلنگی نه که او باشد کلنگی . نظامی .و رجوع به کلنگ بمعنی دست افزار شود.
-
کلنگ آسا
لغتنامه دهخدا
کلنگ آسا. [ ک ُ ل َ ] (ق مرکب ) چون کلنگ . مانند کلنگ : شبروی کرده کلنگ آسا به روزهمچو شاهین کامران خواهد نمود. خاقانی .شبروی کرده کلنگ آسا همه شاهین دلان چون قطا سیمرغ را از آشیان انگیخته .خاقانی .
-
کلنگ افکنی
لغتنامه دهخدا
کلنگ افکنی . [ ک ُ ل َ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) کلنگ افکندن . کلنگ شکارکردن . صید کردن و بر زمین افکندن کلنگ : یکی کاروان جمله شاهین و بازبه چرز و کلنگ افکنی تیزتاز.نظامی .
-
کلنگ بالا
لغتنامه دهخدا
کلنگ بالا. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان ایرانشهر است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کلنگ بر
لغتنامه دهخدا
کلنگ بر. [ ک ُ ل َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کلنگ دار
لغتنامه دهخدا
کلنگ دار. [ ک ُ ل َ ] (نف مرکب ) کسی است که کارش کلنگ داری است و با کلنگ کار می کند و زمین را می کند. (آنندراج ذیل کلنگ ).آنکه کلنگ بکار برد. کلندگر. (فرهنگ فارسی معین ). کلنددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر...
-
کلنگ دیس
لغتنامه دهخدا
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ ] (ص مرکب ) مانند کلنگ . شبیه کلنگ . همچون کلنگ . همچون کرکی . به شکل و هیأت کرکی .
-
کلنگ دیس
لغتنامه دهخدا
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ] (اِخ ) نام سرای ضحاک که در بابل ساخته بود به شکل کلنگ یا کرکی : و کان بیوراسف ینزل ببابل فاتخذها داراً علی هیاءة کرکی و سماها کلنگ دیس . (سنی ملوک و الانبیاء تألیف حمزه ٔ اصفهانی . یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دارالملک او بابل ب...
-
الا کلنگ
لغتنامه دهخدا
الا کلنگ . [ اَل ْ لا ک ُ ل َ ] (اِ) به ترکی ذراریح است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ذروح شود.
-
الله کلنگ
دیکشنری فارسی به عربی
ارجوحة
-
کلنگ دوسر
دیکشنری فارسی به عربی
حربة
-
آلاّ کلنگ
لهجه و گویش بختیاری
âllâ kolang (حشرهاى که غالبا در خوشه انگور دیدهمىشود)، کفشدوزک.