کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلنجار رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلنجار رفتن
معنی
( ~ . رَ تَ) (مص ل .) (عا.) ور رفتن ، سر و کله زدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
expostulation, haggle, squabble, wrangle, wrestle
-
جستوجوی دقیق
-
کلنجار رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ تَ) (مص ل .) (عا.) ور رفتن ، سر و کله زدن .
-
واژههای همآوا
-
کَلنجار،()رفتن
لهجه و گویش تهرانی
سرو کله،درگیری
-
جستوجو در متن
-
نورد رفتن
لغتنامه دهخدا
نورد رفتن . [ ن َ وَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول ، کلنجار رفتن . سروکله زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ملاکد
لغتنامه دهخدا
ملاکد. [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) بندی که جهت قید وزنجیر نیکو رفتن نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که چون با قید و زنجیر راه رود زنجیر مانع راه رفتن وی شود و او با زنجیر کلنجار رود. (از اقرب الموارد). || رأیت فلاناً ملاکداًفلاناً؛ فلان...
-
اره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِّ) (اِ.) ابزاری است برای بریدن چوب یا فلز که از آهن و به شکل تیغة بلند و باریک و دندانه دار و تیز ساخته شده است . ؛ ~دادن و تیشه گرفتن کنایه از: بگومگو کردن ، کلنجار رفتن .
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) چند تن از سلاطین دیالمه و یکی از امراء گرگان (آل زیار) کنیت گونه ای داشته اند که آن در کتب گاهی بصورت ابوکالنجار و گاهی ابوکالنجر و گاهی ابوکالیجار آمده است . ابوریحان در آثارالباقیه (چ زاخائو ص 133) در جدول ملوک دیالمه ...
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله .[ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی سر باشد مطلقاً اعم ازسر انسان و حیوان دیگر. (برهان ). رأس و سر. سر انسان و دیگر حیوانات . (ناظم الاطباء). سر. رأس . (اعم از انسان یا حیوان ). (فرهنگ فارسی معین ) : عصیان کنی و جای مطیعان طلب کنی بسیار کله رفت به...