کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلفة
معنی
هزينه , ارزش , ارزيدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلفة
لغتنامه دهخدا
کلفة. [ ک ُ ف َ ] (ع اِ) سرخی سیاهی آمیخته یا سرخی مایل به تیرگی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رنگ اکلف و یا سرخی تیره و یا سیاهی که با سرخی آمیخته شده باشد. (از اقرب الموارد). || رنج و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنج و سختی . ج ، کُلَف . ...
-
کلفة
دیکشنری عربی به فارسی
هزينه , ارزش , ارزيدن
-
واژههای مشابه
-
کلفه
لغتنامه دهخدا
کلفه . [ ک َل َ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) هر یک از لکه هایی که در آفتاب و ماه دیده می شود. (فرهنگ فارسی معین ). کَلَف . و رجوع به کلف شود. || لکه ای که درصورت انسان پدید آید. (فرهنگ فارسی معین ) : از این می اندیشیدم که اینجا سلس گرفت و آنجا درد شکم و اینجا ...
-
کلفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلفَة] (زیستشناسی) [قدیمی] kolfe ۱. رنگ سرخ تیره.۲. سیاهی به سرخی آمیخته.۳. لکۀ سرخ تیره.
-
کلفه
واژهنامه آزاد
کَلْفَه= کلاف، توپی از نخ
-
واژههای همآوا
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک َ ل َ ] (اِ) منقار مرغان را گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شند و کلفت و بتپوز و منقار در ددان استعمال کنند و کلفت و شند، جز مرغ را نگویند. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 40). کلب . کلپ . کلف . منقار مرغ . (فرهنگ فارسی معین )...
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک ُ ف َ ] (اِ) خدمتگار و کنیز. (ناظم الاطباء). زن خدمتکار. خادمه . (فرهنگ فارسی معین ).در تداول عامه ، خادمه . زن پرستار. مقابل نوکر و خادم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مجموع کسانی که تحت تکفل شخص هستند. عایله . اهل بیت . (فرهنگ فارسی م...
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک ُ ف َ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 577 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک ُ ف َ ] (ع اِ) کلفة. سختی . رنج . مشقت . (فرهنگ فارسی معین ). زحمت و رنج و محنت و تصدیع. (ناظم الاطباء). دشواری . رنج . مشقت . ج ، کُلَف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پیش از ملاقات ناصرالدین از کلفت نزول و مباشرت زمین خدمت به حکم ضعف شیخ...
-
کلفت
لغتنامه دهخدا
کلفت . [ ک ُ ل ُ ] (ص ) درشت و ناهموار را خوانند. (برهان ). گنده و درشت و ناهموار. (غیاث ). زشت و ناهموار. (آنندراج ). ضخیم . ستبر. (فرهنگ فارسی معین ). در تداول عامه ، ضخیم . ضخم . حجیم . سطبر. زَفت . هنگفت . تناور. قطور. مقابل نازک . (یادداشت به خط...
-
کلفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشخدمت، خادمه، مستخدمه ۲. رنج، سختی، محنت، مشقت ≠ نوکر
-
کلفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشن، ستبر، ضخیم، گنده ۲. درشت، ضخیم، ناهموار ≠ باریک، کمحجم، کمقطر، لطیف، نازک
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalaft منقار پرنده.