کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلاً
واژگان مترادف و متضاد
تمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر ≠ جزئاً
-
کلا
فرهنگ واژههای سره
سراسر، روی هم رفته، همگ
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kala' گیاه.
-
کلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] kollan همگی؛ تماماً.
-
کلا
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) وزغ ، غوک .
-
کلا
فرهنگ فارسی معین
(کَ لّ) [ ع . ] (حر.) حرف رد و انکار به معنی چنین نیست .
-
کلاً
فرهنگ فارسی معین
(کُ لَّ نْ) [ ع . ] (ق .) تماماً، همه .
-
کَلَّا
فرهنگ واژگان قرآن
هرگز چنين نيست - حاشا (کلمه کلا به معناي ردع و زير بار نرفتن است و براي رد و انکار مطالب ما قبل خودش است )
-
کِلا
لهجه و گویش بختیاری
kelâ زمین بایر.
-
کلا
لهجه و گویش تهرانی
کلاه
-
جستوجو در متن
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ناقة کلعة؛ ماده شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). مؤنث کَلِع. و رجوع به کلع شود.
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک ِل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کِلع. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کِلع شود.
-
پرشوخ
لغتنامه دهخدا
پرشوخ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) چرکناک .- پرشوخ شدن ؛ چرکناک شدن . چرکناک گردیدن . کلع. (تاج المصادربیهقی ).
-
کلخچ
لغتنامه دهخدا
کلخچ . [ ک َ ل َ ] (اِ) چرکی راگویند که بر دست و پا و اندام نشیند و به عربی وسخ خوانند. (برهان ). چرک . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خاز. ریم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بس کلخچ و بس فرخج و بس سفیه و بس کریه پرفسوس و پرفسون و پرفضول و پرفتن . سو...
-
شکافتگی
لغتنامه دهخدا
شکافتگی . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) رخنه و شکاف . (از ناظم الاطباء). انشقاق . ترک . تراک . کفتگی . کافتیدگی . ترکیدگی . غاچ . شکاف . چگونگی چیز شکافته . (یادداشت مؤلف ): فتاق ؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتاب . خَجَل ؛ بسیار شکافتگی دامان پیراهن و ز...