کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) کُلعَة. (اقرب الموارد). و رجوع به کُلعَة شود.
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک َ ل َ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گوسپندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ناقة کلعة؛ ماده شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). مؤنث کَلِع. و رجوع به کلع شود.
-
کلعة
لغتنامه دهخدا
کلعة. [ ک ِل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کِلع. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کِلع شود.
-
واژههای همآوا
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی جنوب بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِ) قلعه یادهی بزرگ را گویند که برسر کوه یا پشته ٔ بلندی ساخته باشند خواه آباد باشد و خواه خراب (برهان ) (ناظم الاطباء). قلعه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ده کوچکی که بر پشته باشد. (اوبهی ). دیهی باشد کوچک بر بلندی و اگر نیز خراب ...
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) در سابق معروف به کلات نادری و یکی از استحکامات نادرشاه افشارو از مستحکمترین قلاع شمال خاوری در مرز ایران محسوب میشده است . فعلا نام یکی از بخشهای پنچگانه ٔ شهرستان دره گز است . از طرف شمال به مرز ایران و شوروی و ازخاور به بخش سر...
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد و محلی کوهستانی و معتدل است ، آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات ،، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4).
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. محلی کوهستانی و سردسیر است 428 تن سکنه دارد آب آنجا از چشمه وقنات . محصول آن غلات ، بن شن ، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است کوهستانی از توابع کاخک گناباد و از دهستان زیبد بخش حومه ٔ این شهرستان . محلی است در دامنه و گرمسیر و 469 تن جمعیت دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ابریشم و زعفران و شغل مردم زراعت است . از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)...
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. محلی کوهستانی و معتدل و سالم است و 226 تن سکنه دارد. آب آن از رود بادین آباد و چشمه و محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است ....
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی پیشتر مغرب کاکی . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است از ترکستان که فرود پسر سیاوش با مادرش آنجا می بود. (برهان ) (رشیدی ). شهری در ترکستان . (ناظم الاطباء). در شاهنامه ذکر کلات خراسان آمده که در آن فرودبرادر کیخسرو از دختر پیران منزل داشته ، هنگامی که طوس سردار کیخسرو...