کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلدانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلدانی
/kaldāni/
معنی
از مردم کلده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلدانی
لغتنامه دهخدا
کلدانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کلده . (یادداشت از مرحوم دهخدا). ازمردم کلده . اهل کلده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلده شود.- زبان کلدانی ؛ نامی که در گذشته گاهی به مجموعه ٔ زبانهای سامی و گاهی به مجموعه ٔ زبانهای سامی شرقی و گاهی به زبان ...
-
کلدانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کلده، سرزمینی قدیمی شامل بخش جنوبی بینالنهرین) kaldāni از مردم کلده.
-
جستوجو در متن
-
chaldean
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلدانی
-
اریا
لغتنامه دهخدا
اریا.[ ] (اِخ ) در زبان کلدانی به معنی برج اسد است .
-
نونا
فرهنگ نامها
(تلفظ: nunā) (در سمنانی) نان ؛ (در کلدانی) برج حوت [برابر با اسفند] ؛ (در اعلام) نام مادر ابراهیم پیامبر (ع).
-
نونا
لغتنامه دهخدا
نونا. (اِ) در زبان کلدانی برج حوت را نونا گویند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نون شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وحشیه . رجوع به ابن وحشیه ٔ کلدانی شود. کتابی نیز داردکتاب العشرین یا کتاب الفوائد در کیمیا.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن قیس المختاربن عبدالکریم . رجوع بابن ِ وحشیه ٔ کلدانی ... شود.
-
اخوس
لغتنامه دهخدا
اخوس . [ اُ ] (اِخ ) بیرونی در آثارالباقیة در جدول ملوک کلدانی این نام را آورده است و این صورت لقب اردشیر (ارتاگزرسس ) سیم است . رجوع به اُخُس شود.
-
پرزیغ
واژهنامه آزاد
پُرزیغ که در عربی بُرزغ شده است یعنی جوان تنومند و با انرژی - إز کتاب لغات فارسی در عربی ادیشیر کلدانی
-
جرجس خیاط
لغتنامه دهخدا
جرجس خیاط. [ ج ِ ج ِ خ َی ْ یا ] (اِخ ) عبدیشوع . وی بطریرک کلدانی بود و در موصل بدنیا آمد. او راست : مجموع دعا روضة الصبی . (از معجم المؤلفین ).
-
هرمس
لغتنامه دهخدا
هرمس . [ هَِ م ِ ] (اِخ ) بابلی .جامع اعداد و حکمت بوده و شاگرد فیثاغورث است . (برهان ). یکی از اعلام و مشاهیر کلدانی و مشهور بصابی . (ابن الندیم ). رجوع به هرمس نام ادریس پیغمبر... شود.
-
زومبالان
لغتنامه دهخدا
زومبالان . [ زُم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 197 تن سکنه (مسیحی و کلدانی ) دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ابوجعفر اموی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر اموی . [ اَ ج َ ف َ رِ اُ م َ ] (اِخ ) ابن وحشیه ٔ کلدانی را کتابی است به نام کتاب مفاوضاته مع ابی جعفر الاموی و سلامةبن سلیمان الاخمیمی فی الصنعة و السحر. (ابن الندیم ).