کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاه گذاشت سرِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلاه گیس
لغتنامه دهخدا
کلاه گیس . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلاگیس شود.
-
کلاه مال
لغتنامه دهخدا
کلاه مال . [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه از نمد کلاه سازد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که کارش تهیه ٔ کلاه نمدی از پشم و کرک است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کلاه نمد شود.
-
کلاه مالی
لغتنامه دهخدا
کلاه مالی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) شغل کلاه مال . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). عمل کلاه مال . کلاه سازی با مالیدن نمد. و رجوع به کلاه مال شود. || (اِ مرکب ) جائی که با مالیدن نمد کلاه سازند.
-
کلاه وار
لغتنامه دهخدا
کلاه وار. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) بقدر کلاه . به اندازه ٔ کلاهی از جامه و قماش . جامه ای به اندازه ٔ یک کلاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : رفتم تبری به پنبه دوزی دادم تا پنبه زند کلاه واری برداشت .(یادداشت ایضاً).
-
کلاه ور
لغتنامه دهخدا
کلاه ور. [ ک ُ وَ ] (ص مرکب ) بمعنی کلاه ملک . (آنندراج ). تاجور. کلاهدار. تاجدار. پادشاه . و رجوع به ترکیب کلاه ملک شود.
-
کیانی کلاه
لغتنامه دهخدا
کیانی کلاه . [ ک َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه کیانی . تاج کیانی . تاج شاهانه . تاج شاهی : به روز خجسته سر مهرماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه .فردوسی .
-
helmet1, cask, casquette, helm1
کلاه ایمنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی کلاه مستحکم که از آن برای محافظت از سر استفاده میکنند
-
helmet2, helm2
کلاهخود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی کلاه که نظامیان از آن برای محافظت از سر در برابر اصابت گلوله یا ترکش استفاده میکنند
-
white hat
کلاهسفید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] رخنهگری که برای پیشگیری از عملیات غیرقانونی، مانند ورود غیرمُجاز به شبکههای رایانهای، به کار گرفته میشود
-
black hat
کلاهسیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] رخنهگری که صرفاً انگیزۀ خرابکاری دارد و عملیات مجرمانهای مانند ورود غیرقانونی به شبکه انجام میدهد
-
Acantholimon
کلاه میرحسن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از کلاهمیرحسنیان که از جنوب شرقی اروپا تا آسیای مرکزی و جنوب امریکا پراکندهاند و در باغهای صخرهای نیز کاشته میشوند
-
Plumbaginaceae
کلاهمیرحسنیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از میخکسانان اغلب چندسالۀ علفی و بهندرت بالارونده یا درختچهای با حدود 24 سرده و 775 گونه که گسترش جهانی دارند و در گسترۀ وسیعی از استوا تا قطب شمال بهخصوص در خاکهای شور و باتلاقها و سواحل دریا میرویند؛ گلهایشان...
-
شه کلاه
لغتنامه دهخدا
شه کلاه . [ ش َه ْ ک ُ ] (اِ مرکب ) شاه کلاه . کلاهی مخصوص بزرگان در ایام سلام در خدمت پادشاهی . (یادداشت مؤلف ) : چوشه کلاه دمی گوش باش وین سخنان که در حکایت رختست یاد گیر از بر. نظام قاری (دیوان ص 16).آئینی که چشم هیچ عین البقری و گوش هیچ شه کلاهی...
-
کج کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajkolāh ۱. کسی که کلاه را کج بر سر میگذارد.۲. [قدیمی، مجاز] معشوق زیبا و مغرور.
-
کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolāhxud کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.