کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاه داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلاه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کلهدار› [قدیمی] kolāhdār ۱. کسی که کلاه بر سر دارد.۲. [مجاز] پادشاه.
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] kolāhfarangi آلاچیق یا سایبان مدور که در وسط باغ درست میکنند؛ کیوسک.
-
کلاه گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه، مجاز] kolāhgozār کسی که با فریب و خدعه چیزی از دیگری بگیرد.
-
کلاه گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] kolāhgozāri عمل کلاهگذار.
-
کلاه گوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلهگوشه› [قدیمی] kolāhguše گوشۀ کلاه.
-
کلاه گیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kolāhgis زلف و گیسوی مصنوعی که بر سر بگذارند.
-
visor
طَلقکلاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] صفحۀ جلوی کلاهخود که چشمها را از نور خورشید محافظت میکند و نمونههای امروزی آن اطلاعات مختلفی را برای کاربر، بهویژه خلبان و سرباز، نمایش میدهد
-
تخته کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (اِمر.) نوعی تنبیه مجرم و آن کلاه بزرگ چوبی بوده که بر سر مجرم می گذاشتند و در شهر می دوانیدند، مردم نیز همراه وی دویده هیاهوکنان مسخره اش می کردند.
-
شب کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ) (اِمر.) کلاهی که در شب یا در موقع خواب به سر گذارند.
-
کج کلاه
فرهنگ فارسی معین
(کَ . کُ) (ص مر.) کنایه از: مغرور، خودپسند.
-
کلاه برانداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ اَ تَ) (مص م .) شادی کردن ، خوشحالی نمودن .
-
کلاه شکستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شِ کَ تَ) (مص ل .) تفاخر کردن .
-
کلاه گوشه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ) (ص مر.) حشمت ، جاه و جلال .
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ رَ) (اِمر.) اتاقی معمولاً گرد (شش لوزی یا هشت گوش ) که گرداگرد آن دارای درها یا پنجره هایی به سوی فضای آزاد و سقف آن از هر سو دارای سایبانی پیش آمده است .
-
کلاه گیس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند.