کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلان ریش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلان ریش
لغتنامه دهخدا
کلان ریش . [ ک َ ] (ص مرکب ) صاحب ریش کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هلفوف . هلوف . (منتهی الارب ). لحیانی . (دهار).
-
واژههای مشابه
-
کلان بزاز
لغتنامه دهخدا
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنبد خضراست کز بهر تماشای رخت دیده ٔ حوراست .(از مجالس النفائس ص 85 و259).
-
کلان ترکش
لغتنامه دهخدا
کلان ترکش . [ ک َ ت َ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... از وزراء میرزا شاه محمود بود. صاحب دستور الوزراء آرد: خواجه کلان ترکش و خواجه علی بن امیر خواجه به سعی امیر شیخ ابوسعید که صاحب اختیار امور میرزا شاه محمود بود به مرتبه ٔ وزارت رسیدند و چون به شرارت نفس ات...
-
کلان دد
لغتنامه دهخدا
کلان دد. [ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا در یادداشتی این کلمه را به «مگاتریوم » از حیوانات پستاندار دوران چهارم معرفةالارضی داده اند. سنگواره ٔ این حیوان در امریکا کشف شده وحیوانی بود بدون دندان بطول پنج متر و به بلندی دو متر، و مگاتریوم مرکب است ....
-
کلان شدن
لغتنامه دهخدا
کلان شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ شدن : امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی . (تاریخ بیهقی ).هر خردی از او شد کلان و او خودزی عقل نه خرد است و نه کلان است ناصرخسرو.بود همچون گوشتی کزوی گرفتی مار، خوردگشت از اینسان چون کلان شد مارخو...
-
کلان کرمانی
لغتنامه دهخدا
کلان کرمانی . [ ک َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... شاعر بود. نصرآبادی آرد: گویا کرمانی است و طبع وی خالی از لطف نبود و خط شکسته را خوب می نوشت . بیت زیر از اوست :از نگاه عجز ما شمشیر می افتد ز دست دیده ٔ ما را نبستن صرفه ٔ جلاد نیست .(از تذکره نصرآبادی ص...
-
کلان معمایی
لغتنامه دهخدا
کلان معمایی . [ ک َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ملا... صاحب مجالس النفائس آرد: از ماوراء النهر است و به هرات آمده مطالعه می کند و معما را خوب می داند و بیت زیر از اوست :دلا چون ره نمی یابی به بزم عیش و شادیهاجفا تا کی توان کردن وفا هم عالمی دارد.(ازمج...
-
کلان بینی
لغتنامه دهخدا
کلان بینی . [ ک َ لام ْ ] (ص مرکب ) بزرگ بینی . (ناظم الاطباء). دماغ گنده . آنکه بینی کلان دارد. صاحب بینی کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُناب ، اَعنَب ؛ مرد کلان بینی . (منتهی الارب ).
-
کلان روضه
لغتنامه دهخدا
کلان روضه .[ ک َ رَ / رُو ض َ / ض ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسالت پناه محمدی صلوات اﷲ علیه وآله است . (برهان ). از القاب آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله است . (ناظم الاطباء).
-
کلان زانو
لغتنامه دهخدا
کلان زانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) ارکب . (منتهی الارب ). آنکه زانوی کلان دارد.
-
کلان سالی
لغتنامه دهخدا
کلان سالی . [ ک َ] (حامص مرکب ) پیری . کِبَر. بسیار سالی . به زاد برآمدگی . هرم . قحارت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیری . سالدیدگی . افزونی و بسیاری عمر. (ناظم الاطباء).
-
کلان سپرز
لغتنامه دهخدا
کلان سپرز. [ ک َ س ِ پ ُ ] (ص مرکب ) که سپرز بزرگ دارد. اطحل . طحل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
کلان سر
لغتنامه دهخدا
کلان سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر بزرگ دارد. سرگنده . و رجوع به کلان شود.
-
کلان سری
لغتنامه دهخدا
کلان سری . [ ک َ س َ ] (حامص مرکب ) بزرگ سر بودن . گنده بودن سر : باوی است از کلان سری همسرخر دجالک درازرکاب .سوزنی .