کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلانبلور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 205 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لواسان بزرگ است که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک َ ] (ص ) بزرگ . بهتر. مهتر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بزرگ . (اوبهی ). بزرگ . عظیم . کبیر. بزرگوار. (ناظم الاطباء). بزرگ قوم . مهتر. (فرهنگ فارسی معین ). و از اینجاست که بزرگ شهر را کلانتر خوانند و شهریار گویند. (انجمن آرا) (آنندراج...
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک ِ ] (اِ) کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
کلان
لغتنامه دهخدا
کلان . [ ک ُ ] (اِ) کلیدان . کلون . بست پشت در. کلندان . چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیدان و کِلان شود.
-
کلان
فرهنگ نامها
(تلفظ: kalān) بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند(در مقابل خُرد)؛ دارای سن بیشتر ؛ (در قدیم) وسیع، فربه ، چاق.
-
کلان
واژگان مترادف و متضاد
بزرگ، تنومند، عظیم، کبیر، معظم ≠ کوچک
-
کلان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کلو› kalān بزرگ؛ گنده؛ تناور: ◻︎ گفت میترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی: ۸۲۲).
-
کلان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) بزرگ ، مهتر، عظیم ، کبیر.
-
crystal axis
محور بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] هریک از سه لبۀ یک خانک واحد در شبکۀ بلوری
-
crystal defect
نقص بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، شیمی، فیزیک] نقص در ساختار آرمانی بلور متـ . نقص شبکه lattice defect
-
crystal habit
نمود بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شکل کلی بلور
-
crystal face
وجه بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] هریک از سطوح صاف و بیرونی بلور
-
ice crystal
یخبلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هریک از شکلهای بلورین یخ بارشی
-
crystal overgrowth
بررشدی بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تشکیل یک مادۀ بلورین بر روی خودش یا مادۀ دیگر