کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلانتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلانتری
/kalāntari/
معنی
شعبهای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی میکند.
۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] رهبری؛ سرپرستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شهربانی، کمیساریا، نظمیه
دیکشنری
police station, station house
-
جستوجوی دقیق
-
کلانتری
لغتنامه دهخدا
کلانتری . [ ک َ ت َ ](اِ مرکب ) کمیساریا . (واژه های نو فرهنگستان ). شعبه ای از شعب شهربانی در نقاطمختلف شهر که مأمور ایجاد و حفظ نظم در حوزه و محله ٔ خود می باشد. (فرهنگ فارسی معین ). کمیسری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (حامص مرکب ) عمل و شغل ...
-
کلانتری
واژگان مترادف و متضاد
شهربانی، کمیساریا، نظمیه
-
کلانتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (نظامی) kalāntari شعبهای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی میکند.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] رهبری؛ سرپرستی.
-
کلانتری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) اداره ای است تابع سازمان نیروی انتظامی که حفظ نظم و قانون در بخشی از شهر را به عهده دارد.
-
واژههای مشابه
-
نفجان کلانتری
لغتنامه دهخدا
نفجان کلانتری . [ ن َ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 212 تن سکنه دارد. آبش از رود کر، محصولش غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت است . به این قریه نفجان هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
station house
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانه ایستگاه، ایستگاه کلانتری، مرکز کلانتری
-
anticentralist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضد کلانتری
-
شهربانی
واژگان مترادف و متضاد
کلانتری، نظمیه
-
نظمیه
واژگان مترادف و متضاد
شهربانی، کلانتری، کمیساریا، کمیسری
-
کمیساریا
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) کلانتری .
-
سرکلانتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] sarkalāntar رئیس کلانتری؛ رئیس پلیس.
-
آجان و آجانکشی
لهجه و گویش تهرانی
اختلافات و نزاعی که به کلانتری کشیده شود.
-
آژدان کشی،آژدان و()
لهجه و گویش تهرانی
دعوایی که به کلانتری بکشد