کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلانتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلانتر
/kalāntar/
معنی
۱. [عامیانه، مجاز] بسیارباهوش و کاری.
۲. (اسم) (نظامی) [منسوخ] رئیس کلانتری.
۳. (اسم) [قدیمی] در دورۀ صفویه تا اوایل قاجار، مسئول شهر یا محله که وظیفهاش جمعآوری مالیات و برقراری نظم و امنیت بود.
۴. (اسم) [قدیمی] رئیس و سرپرست یک صنف یا گروه.
〈 کلانتر محل: [عامیانه، مجاز] شخص فضول.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیشوا، کدخدا، مهتر،
۲. رئیس، سرپرست، متصدی
دیکشنری
marshal, sheriff
-
جستوجوی دقیق
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آغیمون است که در بخش مرکزی شهرستان سراب واقع است و 342 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مانه است که در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 351 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (ص تفضیلی ، اِ مرکب ) بزرگتر. عظیم تر. (ناظم الاطباء). بزرگتر قوم . (فرهنگ فارسی معین ). از کلان + تر (علامت تفضیل )، بزرگتر به سال : هر که مرا بیند، بحقیقت داند که من دوش نزاده ام از مادر و از شما بسیار کلانترم . (سندبادنامه ص 50...
-
کلانتر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشوا، کدخدا، مهتر، ۲. رئیس، سرپرست، متصدی
-
کلانتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kalāntar ۱. [عامیانه، مجاز] بسیارباهوش و کاری.۲. (اسم) (نظامی) [منسوخ] رئیس کلانتری.۳. (اسم) [قدیمی] در دورۀ صفویه تا اوایل قاجار، مسئول شهر یا محله که وظیفهاش جمعآوری مالیات و برقراری نظم و امنیت بود.۴. (اسم) [قدیمی] رئیس و سرپرست یک صنف یا ...
-
کلانتر
فرهنگ فارسی معین
(کَ تَ) (ص تف .) 1 - بزرگتر، عظیم تر. 2 - (ص .) رییس کلانتری .
-
واژههای مشابه
-
قنات کلانتر
لغتنامه دهخدا
قنات کلانتر. [ ق َ ک َ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 4هزارگزی جنوب راه فرعی سبزواران به عنبرآباد. سکنه ٔ آن 18 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
macrotin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلانتر
-
sheriff's sale
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فروش کلانتر
-
deputy sheriff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معاون کلانتر
-
clank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلانتر، چکاچاک، چکاچاک کردن
-
کمیسر
فرهنگ فارسی معین
(کُ س ) [ فر. ] (اِ.) کلانتر.