کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلال
/kalāl/
معنی
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلال
لغتنامه دهخدا
کلال . [ ک َ ] (اِ) میان سر بود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115). تارک سر است که مابین فرق سر و پیشانی باشد. (برهان ). تارک سر را گویند که بالاتر از پیشانی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). تارک سر. کلاک . (ناظم الاطباء). چکاد. هباک . میان سر. تار. فرق ...
-
کلال
لغتنامه دهخدا
کلال . [ ک َ ] (ع مص ) مانده شدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنجور و ناتوان گردیدن . (از اقرب الموارد). مانده شدن مردم و شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || کند گردیدن بینائی . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از اقرب الموارد). خیره شدن بصر. (المصادر...
-
کلال
لغتنامه دهخدا
کلال . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کِلَّة. رجوع به کِلَّة شود.
-
کلال
لغتنامه دهخدا
کلال . [ ک ُ ] (اِخ ) ظاهراً نام بتی بوده است عرب را، چه در نامهای عرب «عبد کلال » است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کلال
لغتنامه دهخدا
کلال .[ ک ُ ] (ص ، اِ) کوزه گر. کاسه گر. یعنی شخصی که کوزه و کاسه ٔ گلی و سفالی می سازد، و به عربی فخار گویند، و به زبان علمی هندوستان هم کوزه گر را کلال می گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوزه گر. (انجمن آرا). فخار. کوزه گر. کاسه گر. سفالگر. (ناظم الاطب...
-
کلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاچک› kalāl قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی.
-
کلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kalāl ۱. مانده شدن؛ خسته شدن.۲. ماندگی؛ خستگی.۳. کُندی.
-
کلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kolāl =سفالگر: ◻︎ نگر تا در این چون سفالینهتن / به حاصل شد از تو مراد کلال (ناصرخسرو: ۲۵۲)، ◻︎ هر کاسهای که ساخت ندانم چرا شکست / گردندهآسمان که چو چرخ کلال گشت (امیرخسرو: لغتنامه: کلال).
-
کلال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) تارک سر، بالای پیشانی .
-
کلال
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص فا.) کوزه گر، کسی که ظروف سفالی می سازد.
-
کلال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِمص .) ماندگی ، کم زوری ، خستگی .
-
واژههای مشابه
-
کلال(ه)
لهجه و گویش تهرانی
کاکل
-
جستوجو در متن
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن ابی الخیر. او راست : کتاب مقامات امیر کلال .