کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلافه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلافه شدن
معنی
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) سرگشته شدن ، گیج شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلافه شدن
لغتنامه دهخدا
کلافه شدن . [ ک َ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )سرگشته و سراسیمه شدن . مضطرب گشتن . (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن . گیج شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن . دل گرفتن از گرما یا بخار گرم . (یادداشت به ...
-
کلافه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) سرگشته شدن ، گیج شدن .
-
واژههای مشابه
-
کلافه کردن
لغتنامه دهخدا
کلافه کردن . [ ک َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد آوردن . (آنندراج ) : شور خیال صرصر قهرت کلافه کرددستار را به فرق جهان پهلوان برق . اشرف (از آنندراج ).تا می توان به رشته ٔ طول امل مپیچ نکبت کلافه کردن مرد است عیب و عار. اشرف (از آنندراج ).|| مانن...
-
نخ کلافه
لغتنامه دهخدا
نخ کلافه . [ ن َ خ ِ ک َ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نخ کلاف . رجوع به نخ کلاف و کلاف و کلافه شود.
-
کلاف،کلافه
لهجه و گویش تهرانی
دسته خامه قالی
-
جستوجو در متن
-
clasher
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلافه شدن
-
ذِله،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
عاجز،کلافه
-
جون به سر،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
کلافه،سختی زیادی کشیدن
-
سردرگم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مردد شدن، دودل شدن ۲. گیج شدن، کلافهشدن ۳. راه گم کردن ۴. سرگردان شدن ۵. کلافه شدن
-
کلاوه شدن
لغتنامه دهخدا
کلاوه شدن . [ ک َ وَ / وِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) سرگشته و سراسیمه شدن . (ناظم الاطباء). کلافه شدن . گیج و سرگشته شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
نمودن
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نَ دَ) [ په . ] 1 - (مص ل .) هویدا شدن ، آشکار شدن . 2 - (مص م .) آشکار کردن ، ظاهر کردن . 3 - (عا.) خسته کردن ، کلافه کردن .
-
کلاف
لغتنامه دهخدا
کلاف . [ ک َ ] (اِ) کلاو. کلافه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). کلافه ، کلابه . ریسمان پیچیده ٔ گرد دوک . نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست . (یادداشت ...
-
شکاف
لغتنامه دهخدا
شکاف . [ ش ِ / ش َ ] (اِ) چاک و رخنه و شق و ترک و درز و شکافتگی و گسستگی و دریدگی . (از ناظم الاطباء). رخنه و چاک . (برهان ). خرّ. عَق ّ. فُجّة. (منتهی الارب ). فرجه . چاک . صدع . کاف . دریدگی . فرجه در دیوار و امثال آن . فتق . فلق . ترک . تراک . کفت...