کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کلاب
/kelāb/
معنی
= کَلْب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است .آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6).
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک َ ] (ع اِمص ) عقل رفتگی از دیوانگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک َل ْ لا ] (ع ص ) سگ بان . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سگ دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) چنگال آهنین که مسافر توشه دان از وی درآویزد بر پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ عقیلی لغوی حرانی نحوی ، مکنی به ابوالهیذام . شاعر و از بزرگان علماء نحو و او را تألیفاتی است . و رجوع به ابوالهیذام کلاب در همین لغت نامه شود.
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، قبیله ای است از هوازن .(منتهی الارب ). کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. از قیس عیلان از قبیله ٔ عدنان ، جدی جاهلی است . اولاد او نزدیک مدینه منزل داشتند و جمعی از آنان به شام رفتند و در جزیره ٔ فراتیه مقامی یافتند و برح...
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن صعصعة. از حمقاء و نادانان عرب بود. روزی که با برادرانش برای خرید اسب رفته بودند، گوسفندی خرید و طنابی بگردنش بست و همراه خود میکشید برادرانش به او گفتند این چیست ؟گفت : اسب است که آن را خریده ام . به او گفتند اسب نیست که آن ...
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن کرب . پدر عبدالکلال که بعد از تبعالاوسط از ملوک حمیر هفتاد و چهار سال در یمن حکمرانی کرد. پس از وی تبع الاصغر صاحب افسر شد. (از حبیب السیر).
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مرة، و آن جد ششم قریش است که از آن یک قبیله بنام زهرة منشعب می شود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 355). وی جد ششم حضرت رسول (ص ) است بدین ترتیب : محمدبن عبداﷲبن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرةبن کعب ... (از تاریخ س...
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یعنی بگذار سگ را بر گاودشتی . مراد آن است که هرکس را بکار خودش رها کن . (منتهی الارب ) : همچو گرگان ربودنت پیشه...
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ِ ] (ع اِ) کلاب نرد؛ مهره های آن .(یادداشت بخط مؤلف ) : و یجلب من کشمیر...فیها اوان و اقداح و تماثیل الشطرنج و کلاب النرد. (الجماهر بیرونی یادداشت ایضاً). رسم در پیاده های شطرنج این است که شش گوش تراشیده باشد و در کلاب نرد گردتراشیده است ...
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمپایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد است .این ده کوهستانی و معتدل است و 544 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ،بن شن و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ُ ](اِخ ) یوم کلاب ، اصل کلاب نام آبی است در اطراف جبله ٔوشمام و در آن دو واقعه روی داده که بنامهای «الکلاب الاول » و «الکلاب الثانی » خوانده میشوند. (از مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 173 شود.
-
کلاب
لغتنامه دهخدا
کلاب . [ ک ُل ْ لا ] (ع اِ) مهماز و آن میخ پاشنه ٔ رائض باشد که برتهیگاه ستور می زند وقت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن آهن که رایض فراپهلوی اسب زند تا برود. (مهذب الاسماء). || اره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ،...
-
کلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کلب] (زیستشناسی) [قدیمی] kelāb = کَلْب
-
کلاب
دیکشنری عربی به فارسی
چنگ , قلا ب , گلا ويزي , دست بگريباني , دست بگريبان شدن , گلا ويز شدن