کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کف دست بو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کی کف
لغتنامه دهخدا
کی کف . [ ک َ / ک ِ ک ِ ] (اِ) نامی است که در کردستان به کیکم دهند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل و کیکم شود.
-
کی کف
لغتنامه دهخدا
کی کف .[ ک َ ک ُ / ک ِ ک ُ ] (اِ) نام گونه ای از افرا در رودبار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از گونه های درخت افراست که به نام افرای مون پلیه موسوم است و در شمال ایران به نامهای کهوک و کرکو نیز خوانده می شود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرکو...
-
کف اجذم
لغتنامه دهخدا
کف اجذم . [ ک َ ف ِ اَ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کف الاجذم . رجوع به کف الاجذم شود.
-
کف خضیب
لغتنامه دهخدا
کف خضیب . [ ک َف ْ ف ِ خ َ ] (اِخ ) کف الخضیب . رجوع به کف الخضیب شود.
-
کف دریا
لغتنامه دهخدا
کف دریا. [ ک َ ف ِ دَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبدالبحر. (برهان ). رجوع به زبدالبحر شود.
-
کف سفید
لغتنامه دهخدا
کف سفید. [ ک َ ف ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برف را گویند. (برهان ). کنایه از برف باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
کف عایشه
لغتنامه دهخدا
کف عایشه . [ ک َ ف ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ نباتی است زرد تیره رنگ ، گزندگی جانواران را نافع است و آن را کف مریم نیز گویند و به عربی اصابع الصفر و شجرة الکف خوانند. (برهان ). اصابع صفر. و رجوع به کف مریم و اصابع صفر شود.
-
کف گرگی
لغتنامه دهخدا
کف گرگی . [ ک َ ف ِ / ف ْ گ ُ ] (اِ مرکب )یکی از فنون و بندهای کشتی گیری . (یادداشت مؤلف ).
-
کف مریم
لغتنامه دهخدا
کف مریم . [ ک َ ف ِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کف عایشه و آن بیخی است زرد و تیره رنگ و گزندگی جانوران را نافع باشد.(از برهان ) (آنندراج ).
-
volcanic foam, foam 2
کف آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ آتشفشانی شیشهای پرحفره با رنگ روشن که به علت سبکی در سطح آب شناور میشود متـ . پوکه pumice, pumicite, pumice stone
-
cement base, cavity preparation base
کفبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] لایهای از ساروج دندانپزشکی که عمدتاً برای حفاظت از مغزه در کف حفرۀ تراشخوردۀ دندان گذاشته میشود
-
sole, plantar region, planta 1, regio plantaris
کف پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] بخشی از پا که در حالت ایستاده به زمین میچسبد
-
aerosol cream
کفخامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خامۀ سترون و بستهبندیشده در ظروف تحتِفشار
-
frothing
کفزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تولید حبابهای نسبتاً پایدار در سطح مشترک هوا ـ مایع در نتیجۀ همزنی یا هوادهی یا واکنش شیمیایی
-
defoamer
کفزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی محیطزیست و انرژی] مادهای با کشش سطحی اندک و کمسازگار با کف که برای واپایش و جلوگیری از ایجاد انواع کف یا از بین بردن آنها به کار میرود