کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kaf[f] ۱. (ادبی) در عروض، انداختن حرف هفتم ساکن از فاعلاتن یا مفاعیلن که فاعلاتُ یا مفاعیلُ بماند.۲. [قدیمی] بازداشتن.
-
کف
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) سطح داخلی دست یا پا که تقریباً گود است . ج . کفوف . ؛ ~ دست خود را بو کردن کنایه از: علم غیب دانستن (بیشتر به صورت استفهام انکاری به کار رود).
-
کف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص م .) بازداشتن ، منع کردن .
-
کف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ په . ] (اِ.) 1 - انبوهی از حباب - های ریز که به هنگام جوشیدن آب در آن به وجود می آید. 2 - حباب های ریز سفید رنگی که در اثر ترکیب مواد شوینده و آب پدید می آید. ؛ ~ به دهان آوردن کنایه از: سخت خشمگین شدن .
-
کَفْ
لهجه و گویش گنابادی
kaf در گویش گنابادی کف، نوعی خوردنی شیرین است که از گیاهی به نام بیخ تولید میشود.ریشه گیاهی به نام چوبک را که به «بیخ» مشهور است، در آب خیسانده و پس از چند بار جوشاندن، در ظرف بزرگ سفالی به نام «تغار» میریزند. پس از آن با دستهای از چوبهای نازک در...
-
کف
دیکشنری فارسی به عربی
ارضية , اقشط , رغوة , زبد , سرير , سمن , طابق , ميزر
-
کور شو دور شو
لغتنامه دهخدا
کور شو دور شو. [ ش َ / شُو ش َ / شُو ] (دو جمله ٔ امری ) شاطران که پیشاپیش حرم پادشاه پیاده می رفتند، این عبارت را می گفتند؛ یعنی حرم پادشاه می گذرد چشمها بر هم نهید و ازجاده به کنار شوید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دور شو،()کور شو
لهجه و گویش تهرانی
شاطران شاه به مردم میگفته اند
-
کور شو دور شو
لهجه و گویش تهرانی
شاطران شاه یا حرم در خیابان می گفته اند
-
هُلیْ کُفْ کُفْ
لهجه و گویش گنابادی
holikofkof در گویش گنابادی یعنی هلی کوپتر ، چرخبال
-
کف رو،کف زن
لهجه و گویش تهرانی
دزد پول در تبادل(طی شمردن و تحویل دادن)
-
کف رفتن ،کف روی
لهجه و گویش تهرانی
دزدیدن
-
کف رفتن ،کف روی
لهجه و گویش تهرانی
دزدیدن
-
کف رو، کف زن
لهجه و گویش تهرانی
فردی که در تبادل و خرد کردن پول، سرقت میکند.
-
هلی کف کف
واژهنامه آزاد
هُلیْ کُفْ کُفْ:(holikofkof) در گویش گنابادی یعنی هلی کوپتر ، چرخبال