کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
floor scrubber
کفشو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دستگاه یا وسیلهای که از آن برای تمیز کردن کف مکانهای عمومی استفاده میشود متـ . کفشوی خودکار automatic floor scrubber
-
واژههای مشابه
-
شو
فرهنگ فارسی معین
(شُ یا شَ) (اِ.) شب ، لیل .
-
شو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شوی ، شوهر.
-
شو
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ انگ . ] (اِ.) نمایش (به ویژه در تلویزیون ).
-
شو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند، مالند.
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. (اِ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت : بس شهر که مردانشان با شه بچخیدندکامروز نبینند در اوجز زن بی شو. فرخی .من آن زن فعلم از حیض خجالت که بکری دارم و شویی ندارم . خاقانی .از آن در عده ٔ عزلت نشسته ست ک...
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده : جامه شو. مرده شو. (از ناظم الاطباء).
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. [ ش َ / شُو ] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. (انجمن آرا) : چو روچ آیه بگردم گرد گیتی (کویت )چو شو آیه (گرده ) به خشتی وانهم سر.باباطاهر (از حاشیه ٔ برهان...
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. [ ش َ / شُو ] (نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شدن) šo[w] ۱. = شُدن۲. شونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تاشو.
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: show] šo[w] ۱. نمایش.۲. جلوه؛ تظاهر.
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šo[w] = شب
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوی› šu = شوهر