کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفیل
/kafil/
معنی
ضامن؛ پایندان؛ کفالتکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایندان، تاواندار، سرپرست، ضامن، ضامن، متعهد، وصی، ولی
دیکشنری
acting, bail , bailsman, bondsman, caretaker, guardian, surety, warrantor
-
جستوجوی دقیق
-
کفیل
لغتنامه دهخدا
کفیل . [ ک َ ] (ع ص ، اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند.مثیل . (از اقرب الموارد). || پذیرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). ضامن . (از اقرب الموارد). ضامن و پذیرفتار. (ناظم الاطباء). پایندان . زعیم . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (دهار) (مهذب...
-
کفیل
واژگان مترادف و متضاد
پایندان، تاواندار، سرپرست، ضامن، ضامن، متعهد، وصی، ولی
-
کفیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: کُفَلاء] kafil ضامن؛ پایندان؛ کفالتکننده.
-
کفیل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) ضامن ، پذیرفتار.
-
کفیل
دیکشنری فارسی به عربی
ضامن , قن , کافل , متبني
-
واژههای مشابه
-
کفیل خرج
دیکشنری فارسی به عربی
کاسب العيش
-
کفیل گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
کفالة
-
بقید کفیل ازاد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کفالة
-
كفیل ریاست جمهورى
دیکشنری فارسی به عربی
رئيس الجمهورية بالوكالة
-
كفیل نخست وزیرى
دیکشنری فارسی به عربی
رئيس الوزراء بالوكالة
-
جستوجو در متن
-
bailing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وفاداری، بامانت سپردن، کفیل گرفتن، بقید کفیل ازاد کردن
-
تضامن
واژگان مترادف و متضاد
ضامن یکدیگر شدن، کفیل یکدیگر شدن
-
کافل
دیکشنری عربی به فارسی
ضامن , کفيل