کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفگیرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفگیرک
/kafgirak/
معنی
ورم و آماس سرخرنگی که از کورکهای ریز در قسمتی از پوست بدن غالباً در شانه و پشت گردن پیدا میشود و تولید زخم و چرک میکند؛ گندهتاول.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
anthrax
-
جستوجوی دقیق
-
کفگیرک
لغتنامه دهخدا
کفگیرک . [ ک َ رَ ] (اِ مصغر) کفگیر خرد. (یادداشت مؤلف ). کفگیر کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || بیلچه . قسمی استام . (یادداشت مؤلف ). || دمل دردناک است زیر جلدی که دارای حجمی نسبة بزرگ است (به اندازه ٔ تخم کبوتر یا تخم مرغ ) و همه ٔ مشخصات دمل رادار...
-
carbuncle
کفگیرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] عفونتی بهصورت اجتماع تعداد زیادی کورک با گذرگاههای متعدد مرتبط با هم
-
کفگیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) kafgirak ورم و آماس سرخرنگی که از کورکهای ریز در قسمتی از پوست بدن غالباً در شانه و پشت گردن پیدا میشود و تولید زخم و چرک میکند؛ گندهتاول.
-
کفگیرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (اِمصغ .) نوعی بیماری پوستی شبیه به کُورک .
-
کفگیرک
دیکشنری فارسی به عربی
جمرة
-
کفگیرک
لهجه و گویش تهرانی
بیماری زونا
-
جستوجو در متن
-
گنده تاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] gandetāval = کفگیرک
-
هزارچشمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] hezārčešme بیماری سرطان؛ کفگیرک.
-
squeegees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوپاپ ها، کفگیرک، با کهنه پاک کردن، با ماله پاک کردن
-
squeegee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوپاپ، کفگیرک، با کهنه پاک کردن، با ماله پاک کردن
-
خراج جید
لغتنامه دهخدا
خراج جید. [ خ ُ ج ِ ج َی ْ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کفگیرک . گنده تاول .
-
carbuncle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربونکل، کفگیرک، دمل بزرگ، یاقوت اتشی، لعلی که تراش محدب داشته باشد، رنگ نارنجی مایل به قرمز
-
جمرة
دیکشنری عربی به فارسی
ياقوت اتشي , لعلي که تراش محدب داشته باشد , کفگيرک , دمل بزرگ , رنگ نارنجي مايل به قرمز , زغال نيم سوز , خاکستر , خاکستر کردن , خاکه زغال نيمسوز , اخگر , خاکستر گرم (بيشتر در جمع)
-
هزارچشمه
لغتنامه دهخدا
هزارچشمه . [ هََ / هَِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ] (اِ مرکب ) علت و ریشی باشد که بیشتر بر پشت آدمی به هم رسد، و آن را به عربی سرطان می گویند. (برهان ).و پهن شود به قدر کفگیری که سوراخها داشته باشد و ازهر سوراخی ریم و خون بیرون آید و به این ملاحظه آن را هزار...