کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفه
/kaf[f]e/
معنی
هریک از دو ظرف ترازو که در یکی وزنه و در دیگری جنس میگذارند؛ پلۀ ترازو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) قسمت زیرین چاقچور که پای را از مچ تا نوک انگشتان پوشد و نیز در جوراب و کفش آن قسمت که پای را از مچ تا انگشتان در بر می گیرد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).- کفه رویه ؛ آن قسمت از چاقچور که پای و کف را تا مچ پای بپوشا...
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) خوشه های گندم و جو را گویند که در وقت خرمن کوفتن آنها کوفته نشده باشد و بعد از پاک کردن غله آنها را بار دیگر بکوبند و عربان آن را قصاده خوانند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). خوشه ٔ غله که خرد نشده باشد و بعد از پاک کردن بار...
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) دف و دایره را گویند. (برهان ). دف و دایره را گویند زیرا که بدان کف زنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دف و دایره . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ) : گه بکوبد فرق این پای حوادث چون کفه گه بمالد گوش آن دست نوایب چون رباب .عبدالواس...
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َف ْ ف َ ] (اِخ )نام شهری است . (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) : اگر بصره و کفه بیند به خواب شود منهزم موصل و شوشتر. پوربهای جامی (از انجمن آرا).کفه بمناسبت این بیت همان کوفه خواهد بود آن را کوفان نیز گویند. (انجمن آرا) (...
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک َف ْ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) کفّة. پله ٔ ترازو. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). پله ٔ ترازو و هر چیزی که مانند آن گرد باشد. (غیاث ). پله . (نصاب ). هریک از دو خانه ٔ ترازو که در یکی سنگ و در دیگر چیز کشیدنی نهند. سنجه . کپه . (یاددا...
-
کفه
لغتنامه دهخدا
کفه . [ ک ِ ف ِ ] (اِخ ) در افسانه های یونانی پسر بلوس است . و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1297 شود.
-
plateau 2
کفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] گسترۀ پوشش مؤثر که در محدودۀ آن میتوان آستانۀ گوش آزمایشی را بهطور صحیح و مناسب اندازهگیری کرد متـ . کفی 2
-
کفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفَّة] kaf[f]e هریک از دو ظرف ترازو که در یکی وزنه و در دیگری جنس میگذارند؛ پلۀ ترازو.
-
کفه
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَّ یا فُِ) [ ع . کفة ] (اِ.) صفحة ترازو که جنس یا وزنه را روی آن می گذارند.
-
کفه
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ یا فِ) (اِ.) دف ، دایره .
-
کفه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خوشه های گندم و جو که به هنگام خرمن کوفتن ، آن ها کوفته نشده باشند و پس از پاک کردن غله آن ها را بار دیگر بکوبند.
-
کفه
دیکشنری فارسی به عربی
مغلاة
-
واژههای مشابه
-
کفة
لغتنامه دهخدا
کفة. [ ک َف ْ ف َ ] (ع اِ) دفعه . بار. مرة. (از اقرب الموارد). || لقیته کفة کفة و لقیته کفةلکفة و کفة عن کفة،یعنی ملاقات کردم او را و مواجه با او شدم به نحوی که دست به دست رسید و یا ملاقات کردم با وی و منع کردیم همدیگر را از نهوض و برخاستن . و آن ، د...
-
کفة
لغتنامه دهخدا
کفة. [ ک ِف ْ ف َ / ک ُف ْ ف َ ] (ع اِ) آنچه فروهشته و مسترخی باشد از بن دندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).