کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفن
/kafn/
معنی
۱. پوشاندن.
۲. پوشاندن مرده با کفن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: کفن کرد
بن حال: کفن کن
دیکشنری
cerement, shroud, winding sheet
-
جستوجوی دقیق
-
کفن
لغتنامه دهخدا
کفن . [ ک َ ] (ع مص ) کفن پوشانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشاندن جسد مرده با کفن . (فرهنگ فارسی معین ): کفن المیت ؛ جامه پوشانیدن آن مرده را. (ناظم الاطباء).- کفن و دفن ؛ کفن پوشاندن به مرده و دفن کردن اورا : چو شدش کار کفن و دفن بس...
-
کفن
لغتنامه دهخدا
کفن . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) جامه و امثال آن که بر مرده پوشند و آن مأخوذ از معنی ستر و نهفتن است . (از اقرب الموارد). جامه ای که بر مرده پوشند و بدان جامه وی را در گور گذارند. (ناظم الاطباء). جثن . ...
-
کفن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] kafn ۱. پوشاندن.۲. پوشاندن مرده با کفن.
-
کفن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکفان] kafan پارچهای که مرده را با آن میپوشانند و دفن میکنند؛ جامۀ مرده.
-
کفن
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ) [ ع . ] (اِ.) پارچة سفیدی که بر تن مرده کنند.
-
کفن
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) پوشاندن جسد مرده با کفن .
-
کفن
دیکشنری عربی به فارسی
کفن , پوشش , لفافه , طناب اتصال بادبان بنوک عرشه کشتي , پوشاندن , در زير حجاب نگاه داشتن , کفن کردن
-
کفن
دیکشنری فارسی به عربی
کفن
-
کفن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kefan / xalɂati طاری: kefan طامه ای: kefan طرقی: kofun / xalɂat کشه ای: kefan نطنزی: kefen
-
واژههای مشابه
-
کفن آهنج
لغتنامه دهخدا
کفن آهنج . [ ک َ ف َ هََ ] (نف مرکب ) کفن دزد و کسی که مرده را غارت کرده و جامه ای از وی رباید. (ناظم الاطباء).جیاف مختفی . (منتهی الارب ). قلاع . (یادداشت مؤلف ).
-
کفن آهنجی
لغتنامه دهخدا
کفن آهنجی .[ ک َ ف َ هََ ] (حامص مرکب ) دزدی جامه ٔ مرده . (ناظم الاطباء). || شغل کفن دزد. (ناظم الاطباء).- کفن آهنجی کردن ؛ عریان کردن مرده را از جامه ٔ قیمتی و پربها. (ناظم الاطباء).
-
کفن دزد
لغتنامه دهخدا
کفن دزد. [ ک َف َ دُ ] (ص مرکب ) آن که کفن دزدد. (آنندراج ). نباش .جیاف مختفی . کفن آهنج . (یادداشت مؤلف ) : رخنه درگور من از نیش جگر بسیار است ای کفن دزد تو کی روی به من می آری . مسیح کاشی (از آنندراج ).- امثال : کفن دزد شب از مرده نترسد و روزاز ز...
-
کفن دوز
لغتنامه دهخدا
کفن دوز. [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه برای مردگان کفن سازد. (فرهنگ فارسی معین ) : هر آن مام کو چون تو زایدپسرکفن دوز خوانیمش و مویه گر. فردوسی .کفن دوز بر وی ببارید خون بشانه زد آن ریش کافورگون . فردوسی .- کفن دوزی ؛ عمل و شغل کفن دوز. (فرهنگ فارسی م...
-
کفن دزد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kafandozd کسی که نبش قبر کرده، کفن مرده را میدزدد و میفروشد.