کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفل
/kafal[l]/
معنی
سرین؛ ران.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرین، کفلگاه
دیکشنری
breech, buttock, hip, seat
-
جستوجوی دقیق
-
کفل
لغتنامه دهخدا
کفل . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) سرین و پس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (از اقرب الموارد). کپل . سرین . سرون . شنج . ردف و امروز گوشت برآمده بالای سرین را گویند. (یادداشت مؤلف ) : مرکب دین که زاده ٔ عرب است داغ یونانش بر کفل منهید خاقانی .گوی برده ...
-
کفل
لغتنامه دهخدا
کفل . [ ک َ] (ع مص ) پذیرفتار دادن .(منتهی الارب ). ضامن شدن . (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پذیرفتار دادن و ضامن دادن . (ناظم الاطباء): یقال ، کفلت عنه بالمال لغریمه ؛ یعنی پذیرفتار مال وی شدم در پیش غریم وی . (منته...
-
کفل
لغتنامه دهخدا
کفل . [ ک ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نصیب . (دهار) (شرح قاموس ). حصه ٔ چیزی . (غیاث ). حظ و نصیب . (از اقرب الموارد) : من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها. (قرآن 85/4). و هر که شفا...
-
کفل
لغتنامه دهخدا
کفل . [ ک ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ کفیل . (ناظم الاطباء) رجوع به مفردهای کلمه شود.
-
کفل
واژگان مترادف و متضاد
سرین، کفلگاه
-
کفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکفال] ‹کپل› (زیستشناسی) kafal[l] سرین؛ ران.
-
کفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکفال] [قدیمی] kefl ۱. بهره؛ نصیب.۲. مثل؛ نظیر.۳. کفالت.۴. قطعهای از نمد یا پلاس که بر گرد کوهان شتر میگذارند.۵. کسی که بر ترک شخص سوار میشود.
-
کفل
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ) [ ع . ] (اِ.) سرین آدم یا حیوان . ج . اکفال .
-
کفل
دیکشنری فارسی به عربی
ردف , شريحة , عقب , مقعد , ورک
-
کفل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kun/ kapal/lombar طاری: kapal طامه ای: kefal طرقی: kefal کشه ای: doband-e run نطنزی: kafal
-
واژههای مشابه
-
کِفْلٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نصيب
-
کفل پوش
لغتنامه دهخدا
کفل پوش . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ کفل . || (اِ مرکب ) نوعی از پوشش اسب است و آن را ترکان اورتگ خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). پارچه ٔ دوخته ای که بر کفل حیوان باری و سواری اندازند که در تکلم آشرمه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کپل پوش . ساغ...
-
کفل پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] kafalpuš پوششی که در زیر زین و بر روی کفل اسب میاندازند.
-
ناو کفل
لغتنامه دهخدا
ناو کفل . [ وِ ک َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاصله ٔ میان دو کفل [ اسب ] از جهت فربهی . (آنندراج ). رجوع به ناو شود : زین زر ازگرمی او گشت حل چون عرقش ریخت ز ناو کفل .میریحیی (از آنندراج ).