کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفش و لباس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفش و لباس
فرهنگ گنجواژه
لباس بیرون.
-
واژههای مشابه
-
کفش محله
لغتنامه دهخدا
کفش محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان که 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
cast shoe
کفش گچ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] پوششی کفشمانند بر روی گچ که امکان راه رفتن را، بیآسیب، فراهم میکند
-
کفش دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšdār کسی که در زیارتگاهها یا مجالس عمومی کفشهای مردم را نگهداری میکند.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kafšduzak = کفشدوز
-
کفش کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafškan جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
-
کفش گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kafšgar کفشدوز؛ کسی که کفش میدوزد.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (اِ.) نک کفش دوز.
-
لنگه کفش
لغتنامه دهخدا
لنگه کفش . [ ل ِ گ َ / گ ِ ک َ ] (اِ مرکب ) یکی از دو تای کفش . یک تای از جفتی کفش . رجوع به لنگه شود.
-
کفش چرخدار
دیکشنری فارسی به عربی
زلاجة
-
بند کفش
دیکشنری فارسی به عربی
رباط الحذاء
-
کفش پوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
حذاء
-
کفش راحتی
دیکشنری فارسی به عربی
صندل , نعال
-
کفش کن
دیکشنری فارسی به عربی
غرفة الانتظار