کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšduz ۱. کسی که کفش میدوزد؛ کفشگر.۲. (اسم) ‹کفشدوزک› (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگی که چهار بال دارد و دو بال ضخیم آن روی دو بال نازک قرار گرفته و از شتههای درختان تغذیه میکند.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kafšduzak = کفشدوز
-
کفش کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafškan جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
-
کفش گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kafšgar کفشدوز؛ کسی که کفش میدوزد.
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - کسی که کفش می دوزد. 2 - نام حشرة کوچک سرخ رنگی است که دارای چهار بال می باشد و غالباً روی درختان یافت می شود و از شته ها تغذیه می کند.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (اِ.) نک کفش دوز.
-
زرینه کفش
لغتنامه دهخدا
زرینه کفش . [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کفش زرنگار. (ناظم الاطباء) : ز بس گونه گونه سنان و درفش سپرهای زرین و زرینه کفش . فردوسی .بیاور سپاه و درفش مراهمان تخت و زرینه کفش مرا. فردوسی .بزربافته جامه های بنفش به پای اندرون کرده زرینه ...
-
لنگه کفش
لغتنامه دهخدا
لنگه کفش . [ ل ِ گ َ / گ ِ ک َ ] (اِ مرکب ) یکی از دو تای کفش . یک تای از جفتی کفش . رجوع به لنگه شود.
-
کفش چرخدار
دیکشنری فارسی به عربی
زلاجة
-
بند کفش
دیکشنری فارسی به عربی
رباط الحذاء
-
کفش پوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
حذاء
-
کفش راحتی
دیکشنری فارسی به عربی
صندل , نعال
-
کفش کن
دیکشنری فارسی به عربی
غرفة الانتظار
-
تخت کفش
دیکشنری فارسی به عربی
نعل
-
کفش دوز
دیکشنری فارسی به عربی
صانع الاحذية