کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفشدوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفشدوز
مترادف و متضاد
ارسیدوز، پارهدوز، پوتیندوز، پینهدوز، چکمهدوز، خفاف، کفاش، کفشدوز، گیوهدوز، لاخهدوز، ملکیدوز، موزهدوز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفشدوز
لغتنامه دهخدا
کفشدوز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کفاش . (ملخص اللغات کرمانی ). کسی که کفش می دوزد. (ناظم الاطباء). کفش دوزنده . آنکه کفش دوزد. کفاش . کفشگر. اسکاف . حذأ. ارسی دوز. (یادداشت مؤلف ) : پیر مردی لطیف در بغداددختر خود به کفشدوزی داد. سعدی (گلستان ).مگو کفشدوز...
-
کفشدوز
واژگان مترادف و متضاد
ارسیدوز، پارهدوز، پوتیندوز، پینهدوز، چکمهدوز، خفاف، کفاش، کفشدوز، گیوهدوز، لاخهدوز، ملکیدوز، موزهدوز
-
واژههای همآوا
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšduz ۱. کسی که کفش میدوزد؛ کفشگر.۲. (اسم) ‹کفشدوزک› (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگی که چهار بال دارد و دو بال ضخیم آن روی دو بال نازک قرار گرفته و از شتههای درختان تغذیه میکند.
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - کسی که کفش می دوزد. 2 - نام حشرة کوچک سرخ رنگی است که دارای چهار بال می باشد و غالباً روی درختان یافت می شود و از شته ها تغذیه می کند.
-
جستوجو در متن
-
گیوه دوز و تختهکش
فرهنگ گنجواژه
کفشدوز.
-
کفشدوزک
لغتنامه دهخدا
کفشدوزک . [ ک َ زَ ] (اِ مصغر) مصغر کفشدوز. || کفشدوز (جانور). رجوع به کفشدوز شود.
-
پینهدوز
واژگان مترادف و متضاد
پارهدوز، کفشدوز
-
کفشدوزی
لغتنامه دهخدا
کفشدوزی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کفشدوز.(فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان کفشدوز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کفشدوز شود.
-
کفاش
واژگان مترادف و متضاد
ارسیدوز، کفشدوز، کفشگر
-
لاخهدوز
واژگان مترادف و متضاد
پارهدوز، پینهدوز، تعمیرگر، کفشدوز
-
موزهدوز
واژگان مترادف و متضاد
پوتیندوز، کفشدوز، لاخهدوز
-
پارهدوز
واژگان مترادف و متضاد
پینهدوز، تعمیرگر، کفشدوز، لاخهدوز
-
اسکاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (ص .) کفشگر، کفشدوز.