کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفری
/kofri/
معنی
۱. [مجاز] عصبی؛ خشمگین.
۲. مربوط به کفر.
۳. [قدیمی] کافر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ] (اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است . از اوست :یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسدکان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست . (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).و رجوع به همین کتاب شود.
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ] (اِخ ) میرحسن ... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ . ق . درگذشت . از اوست :چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم بصد فریب در این گلشنم صبا آور...
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کفر. کافر و بیدین . (آنندراج ). بیدین و ملحد و فاسق و فاجر و بت پرست . (ناظم الاطباء). کسی که کفر می گوید. گاهی بصورت لقب برای اشخاصی که اظهار نارضایی از آفرینش می کنند و زبان انتقاد دارند بکار می رود: شیخ کفری . کری...
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شکوفه ٔ درخت خرما. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). کانا...
-
کفری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کفر) [عربی. فارسی] kofri ۱. [مجاز] عصبی؛ خشمگین.۲. مربوط به کفر.۳. [قدیمی] کافر.
-
کفری
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص نسب .) کنایه از: خشمگین ، آشفته .
-
کفری
لهجه و گویش گنابادی
kofri در گویش گنابادی یعنی عصبانی ، عصبی ، خشمگین ، ناراحت
-
واژههای مشابه
-
کُفری
لهجه و گویش تهرانی
عصبانی
-
کُفری
لهجه و گویش تهرانی
عصبانی
-
اسکی کفری
لغتنامه دهخدا
اسکی کفری . [ اَ ؟ ] (اِخ ) موضعی در جنوب شهرزور.
-
واژههای همآوا
-
کُفری
لهجه و گویش تهرانی
عصبانی
-
کُفری
لهجه و گویش تهرانی
عصبانی