کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفایت تبیینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
explanatory adequacy
کفایت تبیینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] سطحی از کفایت در توصیف زبان یا نظریۀ عمومی زبان که با آن میتوان چگونگی دستیابی گویشور را به کفایت توصیفی در دانش زبانی توضیح داد
-
واژههای مشابه
-
کفایت داشتن
لغتنامه دهخدا
کفایت داشتن . [ ک ِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) لایق بودن . شایستگی داشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : زانگه که عشق دست تطاول دراز کردمعلوم شد که عقل ندارد کفایتی . سعدی .|| از عهده ٔ اداره ٔ امور به وجهی نیک برآمدن . (فرهنگ فارسی معین ). کارآمد و کاردان بودن : ...
-
کفایت کردن
لغتنامه دهخدا
کفایت کردن . [ ک ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بس شدن و به اندازه شدن و کافی شدن . (ناظم الاطباء). بسنده بودن . (یادداشت مؤلف ). بس شدن . کافی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). اِجزاء. (تاج المصادر بیهقی ) : ببخشد او را حیاتی که وفا کند بکار دنیا و دین و عمری...
-
descriptive adequacy
کفایت توصیفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] سطحی از کفایت که در آن، دستور میتواند همۀ ساختارهای زبانی را به درستی توصیف کند
-
closure 2, vote immediately, cloture, close debate
کفایت مذاکرات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدامی در مجلس برای پایان دادن به مذاکره دربارۀ موضوع مورد رأیگیری
-
کفایت کردن
فرهنگ واژههای سره
بسنده کردن
-
کفایت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بس بودن ، بس شدن .
-
کفایت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) به اندازه بودن .
-
بی کفایت
لغتنامه دهخدا
بی کفایت . [ ک ِ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کفایت ) بی لیاقت . که از عهده ٔ کاری برنیاید. رجوع به کفایت شود.
-
کفایت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخف , يعمل
-
بی کفایت
دیکشنری فارسی به عربی
عاجز , غير کفء
-
observational adequacy
کفایت مشاهدهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] سطحی از کفایت در توصیف دستوری که بتوان با آن جملات خوشساخت تولید کرد
-
کفایت می کند
فرهنگ واژههای سره
بسنده می کند
-
closure motion
پیشنهاد کفایت مذاکرات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] پیشنهادی که برای رأیگیری در مورد پایان دادن به بحث دربارۀ یک موضوع به رئیس جلسه داده میشود