کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفالت
/ka(e)fālat/
معنی
۱. کفیل کسی شدن.
۲. عهدهدار امری گردیدن.
۳. به عهده گرفتن چیزی بابت کسی.
۴. ضمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایندانی، تضمین، تعهد، تقبل، جانشینی، سرپرستی، ضمان، ضمانت، قائممقامی، وصایت، وکالت
فعل
بن گذشته: کفالت کرد
بن حال: کفالت کن
دیکشنری
bail, tutelage
-
جستوجوی دقیق
-
کفالت
لغتنامه دهخدا
کفالت . [ ک ِ ل َ ] (ع اِمص ) کفالة. پذرفتاری و تعهد و ذمه داری . (ناظم الاطباء). پایندانی . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (فرهنگ فارسی معین ). ضمانت . (مجمل اللغة) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). پذیرفتاری . (مجمل اللغة) (زمخشری ). ذمه ....
-
کفالت
واژگان مترادف و متضاد
پایندانی، تضمین، تعهد، تقبل، جانشینی، سرپرستی، ضمان، ضمانت، قائممقامی، وصایت، وکالت
-
کفالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَفالة] ka(e)fālat ۱. کفیل کسی شدن.۲. عهدهدار امری گردیدن.۳. به عهده گرفتن چیزی بابت کسی.۴. ضمان.
-
کفالت
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ) [ ع . کفالة ] (مص ل .) به عهده گرفتن کاری به جای کسی .
-
کفالت
دیکشنری فارسی به عربی
بديل , کفالة
-
کفالت
واژهنامه آزاد
متشکی عنهم
-
واژههای همآوا
-
کفالة
لغتنامه دهخدا
کفالة. [ ک َ ل َ ] (ع مص ) پذیرفتار گردیدن . (از منتهی الارب ). عیال داری کردن از کسی و انفاق کردن در حق او. (از اقرب الموارد).پذیرفتاری کردن . (ترجمان القرآن ). ضامن و پایندان شدن به کسی . (از شرح قاموس ). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)...
-
جستوجو در متن
-
subduedness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفالت
-
decentness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفالت
-
قائممقامی
واژگان مترادف و متضاد
جانشینی، کفالت، نیابت
-
کفیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: کُفَلاء] kafil ضامن؛ پایندان؛ کفالتکننده.
-
أَکْفِلْنِيهَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن را تحت کفالت من قرار بده
-
تکفل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعهد، تقبل، ضمان ۲. کفالت، سرپرستی ۳. کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، بهعهدهگرفتن