کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کفاشی
مترادف و متضاد
ارسیدوزی، کفشدوزی، کفشسازی
برابر فارسی
کفشگر
فعل
بن گذشته: کفاشی کرد
بن حال: کفاشی کن
دیکشنری
shoemaking
-
جستوجوی دقیق
-
کفاشی
لغتنامه دهخدا
کفاشی . [ ک َف ْ فا ] (حامص ) کفشدوزی . کفش فروشی . (ناظم الاطباء). عمل و شغل کفاش . (فرهنگ فارسی معین ).کفشگری . ارسی دوزی . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان و مغازه ٔ کفاش . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کفاشی
واژگان مترادف و متضاد
ارسیدوزی، کفشدوزی، کفشسازی
-
کفاشی
فرهنگ واژههای سره
کفشگر
-
جستوجو در متن
-
بخیه کش
لهجه و گویش تهرانی
ابزار کفاشی
-
کفشدوزی
واژگان مترادف و متضاد
ارسیدوزی، چکمهدوز، کفاشی، کفشگری
-
تغار آب
لهجه و گویش تهرانی
ظرف خیساندن چرم در کفاشی
-
کُنده
لهجه و گویش تهرانی
تنه درخت میز کار کفاشی
-
گَزَن
لهجه و گویش تهرانی
گرزن،شفره ،تیغه برش کفاشی
-
کارکش
لهجه و گویش تهرانی
گاز کشیدن رویه چرم در کفاشی
-
تیماج
لهجه و گویش تهرانی
پوست نامرغوب بز و گوسفند برای سراجی و کفاشی
-
ارسی دوزی
لغتنامه دهخدا
ارسی دوزی . [ اُ رُ ] (حامص مرکب ) عمل ارسی دوز. کفاشی .
-
کفشگری
لغتنامه دهخدا
کفشگری . [ ک َ گ َ ] (حامص مرکب ). کفاشی . ارسی دوزی . (یادداشت مؤلف ). سکافة. (دهار). عمل کفشگر. شغل کفشگر. || (اِ مرکب ) محل کار کفشگر. دکان کفشگر.
-
مغزی دوزی
لغتنامه دهخدا
مغزی دوزی . [م َ ] (حامص مرکب ) در خیاطی و کفاشی ، دوختن مغزی . دوختن نوارهای باریک در محل اتصال دو قطعه پارچه یا چرم . این نوارها غالباً با اصل پارچه یا چرم همرنگ نیست و برای تزئین به کار می رود. و رجوع به مغزی شود.
-
پوران تروی
لغتنامه دهخدا
پوران تروی . [ پ ُرْ رِ] (اِخ ) به آلمانی پرونت - روت . کمونی در سویس (برن )، در ژورا : شهر عمده آژوا، دارای 6953 تن سکنه و صنایع ساعت سازی و کفاشی .