کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کعب نی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کعب الغزال
لغتنامه دهخدا
کعب الغزال . [ ک َ بُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) کعب غزال . نوعی حلوا. رجوع به کعب غزال شود.
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
کعب دار
لغتنامه دهخدا
کعب دار. [ ک َ ] (نف مرکب ) دارای کعب و کعب در ظرفها حلقه مانندی است متصل به تحت ظرف و غیر از پایه ٔ آن است و بدان ظرف راست بر زمین قرار گیرد و عوام کب دار گویند. (یادداشت مؤلف ).- باطیه ٔ کعب دار یا فنجان کعب دار یا کاسه ٔ کعب دار ؛ باطیه یا فنجان ...
-
کعب الغزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹کعب غزال› [قدیمی] ka'bolqazāl نوعی حلوا که آن را به شکل جای پای آهو میبرند.
-
دختر کعب
لغتنامه دهخدا
دختر کعب . [ دُ ت َ رِ ک َ ] (اِخ ) رابعه . رجوع به رابعه بنت کعب قزداری شود.
-
ربیعةبن کعب
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن کعب . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ابن مالک بن یعمر، مکنی به ابوفراس اسلمی حجازی ... واقدی گفته او از اصحاب صفة و همیشه همراه حضرت بود تا روزی که حضرت از مدینه خارج شد. او در برید اسلام آورد و تا ایام حرة زنده بود و بسال 63 هَ . ق . در حرة د...
-
ام کعب
لغتنامه دهخدا
ام کعب .[ اُم ْ م ِ ک َ ] (اِخ ) نام دو تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 272 شود.
-
بنت کعب
لغتنامه دهخدا
بنت کعب . [ ب ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به رابعه ٔ بنت کعب قزداری و لباب الالباب شود.
-
بنی کعب
لغتنامه دهخدا
بنی کعب . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) از ایلات و طوایف خوزستان و به چند طایفه منقسم میشوند: محیسن . ادریسی (دریس ). نصار. البغبش . عساکره . عتقیه . البصوف . البعلی . البنصری . ثوام . مسطور. قصیه . فجیر. و هر یک از طوایف فوق شعب و عشایرمختلفه ای هستند. (از جغر...
-
کعب خلف مسلم
لغتنامه دهخدا
کعب خلف مسلم . [ ک َ خ َ ل َ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 8هزارگزی جنوب شوش و 4هزارگزی باختری راه شوسه ٔ اهواز به دزفول با500تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کرخه و راه در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ...
-
وارث بن کعب
لغتنامه دهخدا
وارث بن کعب . [ رِ ث ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) خروصی محمدی ، متوفی در 192 هَ . ق . (مطابق 808 م .) از ائمه ٔ اباضیه درعمان بود. وی نخستین کسی بود از بنی خروص که به امارت رسید. امامت او به سال 179 هَ . ق . بود. سیرتی نیکو داشت و در ایام وی هارون الرشید پسر ع...
-
جستوجو در متن
-
هروی
لغتنامه دهخدا
هروی . [ هَِ رَ ] (اِخ ) امامی ... مداح سلاطین و وزرای کرمان بوده و اشعار بسیار خوب دارد و از جمله این لغز است :ثلث و خمس و زوج فردی را که خمس و سدس اوبی شک از حد عدد بیرون بود تصنیف کن بر قرار خویش باری دیگرش در بیت مال ضرب کن ، چون ضرب کردی آنگهی ت...
-
کریب
لغتنامه دهخدا
کریب . [ ک َ ] (ع ص ) سخت اندوهمند. (منتهی الارب ). || (اِ) چوب نان پز که بدان نان را گرد سازند. || کعب از نی . || زمین کشتکار شیار کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
انبوب
لغتنامه دهخدا
انبوب . [ اُم ْ ] (ع اِ)میان دو پیوند نی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه در میان دو کعب نی یا نیزه است . (از اقرب الموارد). میان این بند نیزه تا دیگر بند. (مهذب الاسماء). گره در ساق گیاه . گره در ساق کاه . (یادداشت مؤلف ). فاصله میان دو بند یا...
-
پانید
لغتنامه دهخدا
پانید. (اِ) فنید. فانید. فانیذ. پانیذ. بنید. شکرقلم . شکربرگ . قند مکرّر. قند سفید. (برهان ). نوعی از حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظتر. کعب الغزال . و بعضی آنراشکر گفته اند. (رشیدی ) : مغون ، ولاشگرد، کومین ، بهروکان ، منوکان ، شهرک هائیند [ از کرمان...