کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کعبه جو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کعبه وار
لغتنامه دهخدا
کعبه وار. [ ک َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کعبه . شبیه کعبه : کعبه وارم مقتدای سبزپوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه ٔ دیبای من .خاقانی .
-
غزال کعبه
لغتنامه دهخدا
غزال کعبه . [ غ َ ل ِ ک َ ب َ ] (اِخ ) در کتب سیر مسطور است که در زمان جاهلیت آهوبره ٔ طلا در چاه زمزم یافتند، و از آنجا در کعبه آویختند، چون مدتی آویخته ماند اهل کعبه غزال کعبه نامش کردند. (آنندراج ). بیرونی در الجماهر گوید:ملوک اسلام خانه ٔ کعبه را...
-
سنگ کعبه
لغتنامه دهخدا
سنگ کعبه . [ س َ گ ِ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) حجرالاسود. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
خانه ٔ کعبه
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ کعبه . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) بیت العتیق .
-
کعبه ویران کن
لغتنامه دهخدا
کعبه ویران کن . [ ک َ ب َ / ب ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ویران کننده ٔ کعبه . آنکه کعبه را خراب کند. خطابی ناسزاگونه کسی را که شقاوت او را بیان کردن خواهند : زهی کعبه ویران کن دیرسازتو ز اصحاب فیلی نه ز اصحاب غار.خاقانی .
-
کعبه و بتخانه
فرهنگ گنجواژه
محلهای پرستش متضاد.
-
کَعبه و کِنِشت
فرهنگ گنجواژه
معبد، پرستشگاه.
-
کَعبه و میخانه
فرهنگ گنجواژه
تضاد در قداست محل.
-
جستوجو در متن
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
حبة
لغتنامه دهخدا
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (ع اِ) دانه . (دهار). حب . دان . چینه . || یک دانه . (ترجمان جرجانی ). یک حب ّ. یک تخم . || دانه ٔ میان انگور. || شش یک دانگ . سدس سدس مثقال ، و یا ربع تسع مثقال . (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 41). سدس ثمن درهم . چهل وهشت یک درهم ، و ...
-
حجرالاسود
لغتنامه دهخدا
حجرالاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ )سنگی است سیاه رنگ که بر دیوار رکن کعبه منصوب است وحاجیان هنگام طواف کعبه تبرکاً لمس آن کنند. رجوع به کلمه ٔ حج شود. و پیش از اسلام نیز این سنگ مورد احترام اعراب بوده است . یاقوت گوید:... قال عبداﷲبن العباس ...
-
طعنة
لغتنامه دهخدا
طعنة. [ طَ ن َ ] (ع مص ) طعنه . یک بار نیزه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طعنةٌ سلکی ؛ نیزه زدنی راست . (مهذب الاسماء). || عیب جوئی کردن . (غیاث اللغات ). || مجازاً، بیغاره . سرزنش . ملامت . گواژه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زخم . (صراح ). فس...
-
راه رفتن
لغتنامه دهخدا
راه رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قدم زدن . قدم گشادن . قدم سنجیدن . قدم سودن . قدم کشیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 174). روی پا حرکت کردن ، خلاف نشستن . گام بگام روی زمین پیمودن : دستم بگرفت و پابپا بردتا شیوه راه رفتن آموخت . ایرج .اعزام ؛ راه رفتن بر ...
-
نقص
لغتنامه دهخدا
نقص . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) کمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کمی در دین و عقل و جز آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منقصت . (ناظم الاطباء). نقصان . عیب . کاستی . کاست . کم داشت . کم بود. مقابل فضل . مقابل کمال ....
-
خرابات
لغتنامه دهخدا
خرابات . [ خ َ ] (اِ) شرابخانه . بوزخانه . (از برهان قاطع). میخانه . (شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مأخوذ از زمخشری ). میکده : دفتر به دبستان بود و نقل به بازاروین نرد بجایی که خرابات خراب است . منوچهری .میفروش اندر خرابات ایمن است...