کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کعبتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کعبتین
/ka'bateyn/
معنی
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار میرود؛ دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خالهایی از یک تا شش رسم شده. آنها را با دست بر روی تخته میاندازند و مطابق خالهایی که بیاید بازی میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کعبتین
لغتنامه دهخدا
کعبتین . [ ک َ ب َ ت َ ] (ع اِ) دو طاس بازی نرد یعنی دو مهره ٔ کوچک شش پهلوی از استخوان و بر هر ضلعی از اضلاع ششگانه ٔ آن دو به ترتیب از عدد یک تا شش نقش کنند، یعنی هر پهلو و جانبی دارای یکی ازین شش عدد است و آن را هوسین نیز گویند. (از ناظم الاطباء)....
-
کعبتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کعبتَین، تثنیۀ کعبَة] [قدیمی] ka'bateyn دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار میرود؛ دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خالهایی از یک تا شش رسم شده. آنها را با دست بر روی تخته میاندازند و مطابق خالهایی که بیاید بازی میکنند.
-
کعبتین
فرهنگ فارسی معین
(کَ بَ تَ) [ ع . ] (اِ.) تثنیة کعب به معنای دو طاس بازی نرد.
-
واژههای مشابه
-
سپنج کعبتین
لغتنامه دهخدا
سپنج کعبتین . [ س ِ پ َ ج ِ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سی مهره نرد را گویند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کعبتان
لغتنامه دهخدا
کعبتان . [ ک َ ب َ ](ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، دو طاس بازی نرد و آن را کعبتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کعبتین شود.
-
کعبتان
لغتنامه دهخدا
کعبتان . [ ک َ ب َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ، بیت الحرام و بیت المقدس . (ناظم الاطباء). آن را کعبتین نیز می گویند.
-
کعبین
لغتنامه دهخدا
کعبین . [ ک َ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ کعب . دو کعب . (یادداشت مؤلف ). کعبتین .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
نقش آمدن
لغتنامه دهخدا
نقش آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) موافق مراد نشستن کعبتین . در قمار دست موافق نصیب افتادن . کاری به مراد دل برآمدن : مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم .خاقانی .
-
هلال منظر
لغتنامه دهخدا
هلال منظر. [ هَِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) خوب صورت و صاحب حسن . (از برهان ) : خورشید چو کعبتین همه چشم نظاره هلال منظران را.خاقانی .
-
سندروسی
لغتنامه دهخدا
سندروسی . [ س َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به سندروس : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی . نظامی .رجوع به سندروس شود.
-
مدح گستر
لغتنامه دهخدا
مدح گستر. [ م َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) مَدّاح : این کعبتین بی نقش آورد سر به کعبم تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر. خاقانی .رجوع به مداح شود.
-
پالامد
لغتنامه دهخدا
پالامد. [ م ِ ] (اِخ ) پادشاه اُب ِ یکی از سران یونان در محاصره ٔ شهر ترواده که در افسانه ها اختراع بازی شطرنج و دیسک (گِردَه ) و کعبتین و غیره را بدو نسبت کنند.