کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عباسعلی کش
لغتنامه دهخدا
عباسعلی کش . [ ع َب ْ با ع َ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرخواست . بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در 32 هزارگزی شمال باختری ساری کناردریا. واقع در دشت ، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریایی است . 200 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ تجن تأمین میشود....
-
کجاوه کش
لغتنامه دهخدا
کجاوه کش . [ ک َ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چاروادار که پیاده همراه استر یا اشتر کجاوه دار است . (یادداشت مؤلف ).
-
کباده کش
لغتنامه دهخدا
کباده کش . [ ک َب ْ با دَ / دِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کباده کشد. آنکه کباده را که آلت آهنین است بالای سر از جانبی به جانب دیگر به حرکت آرد نیرومند شدن عضلات را. || مجازاً جویای نام و مقام . طالب و خواستار درجه و مقام . آنکه داعیه ٔ بدست آوردن مق...
-
کمانچه کش
لغتنامه دهخدا
کمانچه کش . [ ک َ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کمانچه کشنده . کمانچه زن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمانچه زن شود.
-
کناره کش
لغتنامه دهخدا
کناره کش . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کاری کناره می گیرد و دوری می کند. (ناظم الاطباء). کناره گیر. و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
کمان کش
لغتنامه دهخدا
کمان کش . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 405 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کمان کش
لغتنامه دهخدا
کمان کش . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کش و قوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً گشودن دستها به هنگام خمیازه چونانکه تیرانداز کمان را کشد : و از خصایص و خوارق عادات او آن بود که هرگز... آب دهن و بلغم ... نداشت و خمیازه و کمان کش ننمود.(تذکرةالائ...
-
گریبان کش
لغتنامه دهخدا
گریبان کش . [ گ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) گریبان کشنده . کسی که گریبان دیگری را گیرد و کشد : یار گریبان کش و دامنکشان آستی از رقص جواهرفشان .نظامی .
-
گزنه کش
لغتنامه دهخدا
گزنه کش . [ گ َ ن َ / ن ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش شهرستان ارومیه ، واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری ارومیه و یکهزاروپانصدگزی شمال راه ارابه رو زیوه . دارای 48 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات ، توتون و ش...
-
گل کش
لغتنامه دهخدا
گل کش . [ گ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آن که گل کشد. کسی که گل را حمل کند. عمله . کارگر بنایی . آنکه در بنایی گل کشد. || (اِ مرکب ) زنبری که در آن گل را از جایی به جایی برند. کوچکتر از زنبر (زنبق ) و بزرگتر از کپه و چهار دسته دارد و دو تن با آن گل برند...
-
گلاب کش
لغتنامه دهخدا
گلاب کش . [ گ ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ گلاب . آنکه از گل گلاب کشد.
-
گواره کش
لغتنامه دهخدا
گواره کش . [ گ َ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه سبد خاکروبه حمل کند. آنکه سرگین با سبد کشد. (یادداشت مؤلف ).
-
کش آمدن
لغتنامه دهخدا
کش آمدن . [ ک َ / ک ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) دراز شدن به کشیدن چون سریش و لاستیک و کائوچو و جیر. از جانب طول ممتد شدن .
-
کش ارخی
لغتنامه دهخدا
کش ارخی . [ ک ِ اَ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوبارسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 23هزارگزی جنوب باختری پلدشت و 4هزارگزی جنوب شوسه ٔ پلدشت به ماکو با 124تن شکنه .آب آن از رود زنکمار و محصول آن غلات و توتون و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری ...
-
کش برده
لغتنامه دهخدا
کش برده . [ ک َ ب ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 122هزارگزی جنوب باختری بمپور و سه هزارگزی جنوب راه مالرو قنوج برمشک . با 100تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و برنج و ذرت و لبنیات و خرما و شغل اهالی زر...