کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کش آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کش باف
لغتنامه دهخدا
کش باف . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه پارچه های کشی بافد. || (ن مف مرکب ) کش بافته . بافته شده بسان کش . پارچه ای که با کشیدن دراز شودو چون رها کنی بصورت اول درآید. (یادداشت مؤلف ).- پارچه ٔ کش باف ؛ پارچه ای که چون کشند دراز شود و غالباً میان آن ...
-
کش بافت
لغتنامه دهخدا
کش بافت . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) بافته شده با حالت کش . کشباف .
-
کش بن
لغتنامه دهخدا
کش بن . [ ک َ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کَشَه بُن . خشتک سونچه . (یادداشت مؤلف ).
-
کش خرام
لغتنامه دهخدا
کش خرام . [ ک َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) خوشخرام . آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد : رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن . منوچهری .دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام . سوزنی .در...
-
کش خرامی
لغتنامه دهخدا
کش خرامی . [ ک َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (حامص مرکب ) خوشخرامی . عمل و حالت کش خرام : لیلی ز سر گشاده کامی چون ماه فلک به کش خرامی .نظامی (لیلی و مجنون چ وحید دستگردی ص 240).
-
کش رفتار
لغتنامه دهخدا
کش رفتار. [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش حرکت . (ناظم الاطباء). رجوع به کش شود.
-
کش رود
لغتنامه دهخدا
کش رود. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهرک و سه هزارگزی راه عمومی مالرو قزوین به طالقان با 164تن سکنه . آب آن از چشمه و رود محلی و محصول غلات و گردو و سیب زمینی و پیاز. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی ...
-
کش رود
لغتنامه دهخدا
کش رود. [ ک َ ] (اِخ ) نام رودی است به جنوب غربی افغانستان . (یادداشت مؤلف ).
-
کش کلایه
لغتنامه دهخدا
کش کلایه . [ ک َ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در ده هزارگزی جنوب باختری رودسر و 3هزارگزی خاور املش با 105تن سکنه . آب آن از چشمه و استخر و محصول آن برنج و چای و عسل و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
کشتی کش
لغتنامه دهخدا
کشتی کش . [ ک َ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کشنده و برنده ٔ کشتی . کشتیبان . ملاح . (از برهان ) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان . اسدی .یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان . اسدی .بفرمان کشتی کش چاره سازجهانجو...
-
کپه کش
لغتنامه دهخدا
کپه کش . [ ک َ پ َ / پ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کپه کشد. کشنده ٔ کپه همچون ناوه کش . رجوع به کپه شود.
-
کته کش
لغتنامه دهخدا
کته کش . [ ک َ ت َک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 124 و ترجمه ٔ ص 166).
-
کین کش
لغتنامه دهخدا
کین کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کین کشنده . انتقامجو. منتقم . (فرهنگ فارسی معین ) : فروماند کابلشه از غم به دردزشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی .یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین . ناصرخسرو.همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوب...
-
کینه کش
لغتنامه دهخدا
کینه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) نام روز دوازدهم است از ماههای ملکی . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). نام روز دوازدهم از هر ماهی . (ناظم الاطباء).
-
کینه کش
لغتنامه دهخدا
کینه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) تلافی کننده ٔ بدی . (برهان ). تلافی کننده ٔ بدی و منتقم . (ناظم الاطباء). انتقامجو. کین کش : وز آن پس به پیشت پرستاروش روم تا به پیش شه کینه کش . فردوسی .به نزد بزرگان سالارفش دلیران اسب افکن کینه کش . فرد...