کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشیده زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زحمت کشیده
لغتنامه دهخدا
زحمت کشیده . [ زَ م َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) (در تداول عامه ) درس خوانده . آنکه تحصیلات خود را در هر رشته که هست (از علم و هنر) با کوشش فراوان کامل کرده و در استواری پایها و مبانی رشته ٔ تحصیلی خود کوشش فراوان بکار برده باشد. کار دیده . کار...
-
صف کشیده
لغتنامه دهخدا
صف کشیده . [ ص َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رده بسته . به صف ایستاده : چپ و راست صف برکشیده سپاه پیاده به پیش اندرون رزمخواه . فردوسی .کنیزکان به گرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. منوچهری .نمایند در چشم من همچنانک کشیده ز شطرنج بر تخته ...
-
عنان کشیده
لغتنامه دهخدا
عنان کشیده . [ ع ِ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از عنان کشیدن که بمعنی به درنگ و تأنی رفتن و آهسته و نرم راندن است : عنان کشیده رو ای پادشاه کشورحسن که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست .حافظ.
-
محنت کشیده
لغتنامه دهخدا
محنت کشیده . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سختی کشیده . رنج دیده . تحمل درد و ناملایم و اندوه کرده : مرد محنت کشیده ای شب دوش چون تنومند شد به طاقت وهوش .نظامی .
-
خایه کشیده
لغتنامه دهخدا
خایه کشیده . [ ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) خصی کرده . اخته کرده . (آنندراج ). اخته . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). مجبوب .
-
خون کشیده
لغتنامه دهخدا
خون کشیده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فصد کرده . خون گرفته . (آنندراج ) : مینای می چو گشت تهی دست از اوبدارآسودگی ضرور بود خون کشیده را.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
ستم کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) setamke(a)šide کسی که به او ظلم و ستم شده؛ مظلوم؛ ستمدیده.
-
سختی کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) saxtikešide ۱. کسی که رنج و زحمت بسیار دیده.۲. کسی که در فقر و تنگدستی به سر برده.
-
صف کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] safkešide صفبسته؛ بهصفایستاده؛ ردهبسته.
-
کشیده شده
دیکشنری فارسی به عربی
تخطيطي
-
بند کشیده
دیکشنری فارسی به عربی
مخيط
-
نخ کشیده
دیکشنری فارسی به عربی
مخيط
-
کشیده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طول
-
اتو کشیده
لهجه و گویش تهرانی
مرتب و شیک
-
سرمه کشیده
واژهنامه آزاد
اکحل.