کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشکول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کشکول
/kaškul/
معنی
۱. (زیستشناسی) نارگیل دریایی.
۲. ظرفی فلزی یا سفالی مخصوص درویشان که معمولاً بر آن عبارات و اشعاری کنده شده. Δ در قدیم این ظرف را از میوۀ کشکول میساختند.
۳. کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه، و قطعۀ ادبی: کشکول شیخبهایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جنگ، سفینه، کتاب
۲. کشکل، وسیلهگدایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشکول
لغتنامه دهخدا
کشکول . [ ک َ ] (اِ) گدا باشد یعنی شخصی که گدایی می کند. (برهان ). || کجلول . (انیس الطالبین بخاری ). کاسه گونه ای باشد که درویشان و صوفیان بکار برند و در آن مایحتاج خود از خوراکی و مالیات مال صدقات ریزند. خچکول . در برهان آمده معنی آن کشیدن بدوش است...
-
کشکول
واژگان مترادف و متضاد
۱. جنگ، سفینه، کتاب ۲. کشکل، وسیلهگدایی
-
کشکول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کجکول، خجکول› kaškul ۱. (زیستشناسی) نارگیل دریایی.۲. ظرفی فلزی یا سفالی مخصوص درویشان که معمولاً بر آن عبارات و اشعاری کنده شده. Δ در قدیم این ظرف را از میوۀ کشکول میساختند.۳. کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه، و قطعۀ ادبی: کشکو...
-
کشکول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ظرفی ساخته شده از پوست میوه ای شبیه نارگیل یا فلز و سفال که درویشان آن را با زنجیری به شانه بیآویزند.
-
واژههای مشابه
-
کشکول ساز
لغتنامه دهخدا
کشکول ساز. [ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه کاسه ٔ کشکول می سازد. سازنده ٔ کشکول : بود همچو کفگیر دستش درازکه گیرد نقاری (؟) ز کشکول ساز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کشکول گدایی
لهجه و گویش تهرانی
بساط درویشی /گدایی
-
کَشکول و تبرزین
فرهنگ گنجواژه
وسائل درویشی.
-
تبرزین و کشکول
فرهنگ گنجواژه
وسایل درویشی.
-
خِرقه و کَشکول
فرهنگ گنجواژه
وسائل درویشی.
-
جستوجو در متن
-
کجکول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kajkul =کشکول
-
کشکولی
لغتنامه دهخدا
کشکولی . [ ک َ] (ص نسبی ) منسوب به کشکول . به شکل کشکول . بیضوی .
-
گوگیل
واژهنامه آزاد
کشکول،همه چیز دان،بهترین ها
-
کماسه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kamāsegar کسی که کاسه، کوزه، و کشکول میسازد.