کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشه بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشه بند
لغتنامه دهخدا
کشه بند. [ ک َ ش َ / ک َش ْ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) گدا. فقیر. گدایی کننده . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
کشه رود
لغتنامه دهخدا
کشه رود. [ ک َ ش ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ قزوین واقع در 2 هزارگزی باختری معلم کلایه و 38 هزارگزی راه عمومی . با 103تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ اسب مردو راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کشه کردن
لغتنامه دهخدا
کشه کردن . [ ک َ / ک ِ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خط بطلان کشیدن بر نبشته و باطل کردن و محو کردن آن : ترمیج ؛ کشه کردن سطور بعد نوشتن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کشه بن
لغتنامه دهخدا
کشه بن . [ ک َ ش َ / ش ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کش بن . (یادداشت مؤلف ).
-
دندان کشه
لغتنامه دهخدا
دندان کشه . [ دَ ک َ / ک ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین ، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشیده که از گردن کودک یا سقف گاهواره ٔ او می آویزند تا طفل آن را با دندان ، کشیدن یا خاییدن تواند. (از یادداشت مؤلف ).
-
چیلان کشه
لغتنامه دهخدا
چیلان کشه . [ ک َ ش ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 21هزارگزی باختر سیردان و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی در قسمت جنوبی رودخانه ٔ قزل اوزن واقع است . کوهستانی است . 336 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ چوبدرچای آبیاری میش...
-
جستوجو در متن
-
بند انگشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: band-e angošt طاری: band-e angošt طامه ای: band-e angošt طرقی: band-e angošt کشه ای: band-e angošt نطنزی: bend-e ongušt
-
بند شلوار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bandtammun طاری: keš-e šarvâr طامه ای: band-e tomun طرقی: band-e šalvâr کشه ای: band-e tomun نطنزی: band-e šalvâr
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
شاه
لغتنامه دهخدا
شاه . (اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس اسدی ). پادشاه . (صحاح الفرس ).پادشاه را گویند. (معیار جمالی ) (از مؤید الفضلاء).آنکه بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور. تاجدار.سلطان . ملک . صاحب تاج . شه . خدیو. شهریار. خدیش . خسرو. میر. امیر. شاهنشاه . حکم...