کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشش متوازن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
balanced traction
کشش متوازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] نوعی کشش با استفاده از سامانۀ قرقرهای برای درمان شکستگی یا دررفتگی یا ورم
-
واژههای مشابه
-
کشش قشلاقی
لغتنامه دهخدا
کشش قشلاقی . [ ک َ ش ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خدا آفرین شهرستان تبریز در پانزده هزار و پانصد گزی جنوب خدا آفرین و بیست و سه هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است ...
-
کشش کردن
لغتنامه دهخدا
کشش کردن . [ ک ُ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیکار کردن . نبرد کردن . جنگ کردن . || کشتن . قتل کردن . || ذبح کردن . (ناظم الاطباء) : با ارطیون پنجاه هزار مرد بود که از حصار بیرون آمد و با عمروبن العاص حرب کرد و عمرو او را هزیمت کرد و بسیار کشش کرد و ارطی...
-
کشش کردن
لغتنامه دهخدا
کشش کردن . [ ک ُ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . (ناظم الاطباء).
-
کشش دادن
لغتنامه دهخدا
کشش دادن . [ ک َ / ک ِ ش ِ دَ ] (مص مرکب ) طول دادن .ممتد کردن . دراز کردن . (یادداشت مؤلف ). کش دادن .
-
myotasis
ماهیچهکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] منبسط و منقبض شدن ماهیچه
-
drawing weight/ draw weight
نیروی کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نیرویی که برای کشیدن کمان و رسیدن به وضعیت تمامکشش صرف میشود
-
draft mode, run-out
وضعیت کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] وضعیتی که در آن طول قطار بیشتر میشود و واگنهای قطار تحت تأثیر نیروی کشش قرار میگیرند
-
isotonic1
همکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ویژگی محلولی که فشار اسمزی آن با فشار اسمزی مایعات بدن برابر است
-
traction lock, starting lock
قفل کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی سامانۀ نظارت یا واپایش اضافی که در شرایط خاص بهطور خودکار از وارد شدن نیروی کشش بر واحدهای کِشنده جلوگیری میکند
-
drawbar hook
قلاب کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] قلاب متصل به میل کشش تراکتور برای تسهیل اتصال خِفتها
-
traction bow
کمان کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] قطعهفلزی کمانی که به دو سر سیمی که برای ایجاد کشش در یک استخوان بلند فرورفته است وصل میشود
-
elasticity 2
کشش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] نسبت تغییرات متناسب یک متغیر به تغییرات متناسب متغیر دیگر که عددی بدون یکا است
-
extension
کشش 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] 1. حرکتی که در آن زاویۀ بین استخوانها یا بخشهای بدن افزایش مییابد یا از بین میرود 2. بخشها یا اعضای اندامی را همراستا کردن