کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی کشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشتی کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی کشتی . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) بسیار. سخت بسیار. مقابل بس اندک : نعمت منعم چراست دریا دریامحنت مفلس چراست کشتی کشتی .ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 509).
-
واژههای مشابه
-
Puppis, Pup, Stern
کشتیدُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی بارز نیمکرۀ جنوبی آسمان که بخشی از صورت کهنکشتی یا سفینه است
-
monoculture, single cropping, one crop farming
تککِشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کشت یک گیاه یا خانوادۀ گیاهی به شکل مداوم و با رعایت آیش
-
سرشاخ و کُشتی
فرهنگ گنجواژه
درگیری بدنی.
-
کَل و کُشتی
فرهنگ گنجواژه
درگیری بدنی، کلنجار.
-
میل و کُشتی
فرهنگ گنجواژه
کباده و پهلوانی.
-
international ship and port facility code
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
-
جستوجو در متن
-
windjammer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بادنجر، یکی از کارکنان کشتی، کشتی بادبانی
-
windjammers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
windjammers، یکی از کارکنان کشتی، کشتی بادبانی
-
prow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروانه، عرشه کشتی، دماغه کشتی، کشتی
-
prows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروسسور، عرشه کشتی، دماغه کشتی، کشتی
-
keel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
-
keels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان ها، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن