کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کسنی
/ka(e)sni/
معنی
= کاسنی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسنی
لغتنامه دهخدا
کسنی . [ ک ِ ] (اِ) صمغی است بدبوی که به عربی حلتیث گویند و معرب آن قسنی باشد و به این معنی باکاف فارسی هم آمده است [گسنی ] . (برهان ). انغوزه . حلتیث . (ناظم الاطباء).
-
کسنی
لغتنامه دهخدا
کسنی .[ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف کاسنی و آن گیاهی باشد دوایی و تلخ . (برهان ). کاسنی . (ناظم الاطباء) : روایح کرمت با ستیزه رایی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .رجوع به کاسنی شود.- کسنی تلخ ؛ کاسنی دشتی . (ناظم الاطباء).
-
کسنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ka(e)sni = کاسنی
-
جستوجو در متن
-
کشنک
لغتنامه دهخدا
کشنک . [ ک َ / ک ِ ن َ ] (اِ) غله ای است تیره رنگ و طعم آن میان ماش و عدس باشد و آن را مقشر کرده به گاو دهند گاو را فربه کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کَشنَک . کُشنَک . کُشنَه . کُشنی [ ک ُ نا ]. کسنی . کَسنَک . (حاشیه ٔ برهان ). کرشنه . گاودانه .
-
یعضید
لغتنامه دهخدا
یعضید. [ ی َ ] (ع اِ) خندریلی . کاسنی تلخ . قسمی کاهو. طلخشوق . خس السلاطه . هندباء بری . کاسنی صحرایی . طرخشقوق . ترخجقوق . امیرون . سرالیةالحمار. تلخ کاهو. خندریل . گیاهی است خودرو و در طب به کار است و آن نوعی از هندباست با طعمی تلخ مایل به گسی و گ...
-
روایح
لغتنامه دهخدا
روایح . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش : روایح کرمت با ستیزه رویی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی ).اگرم چو عود سوزی تن من فدا...
-
تره زار
لغتنامه دهخدا
تره زار.[ ت َرْ رَ / رِ / ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بستانی که همه جور تره درآ ن کارند و سبزی زار. (ناظم الاطباء). آنجا که بقولات کاشته اند. آنجا که صیفی کارند. || آنجا که تره یعنی گندنا کارند : خواجه در تره زار انسانی هست از روی ناخوشش کسنی خانه ای کو...
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبوی که کمای نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بدبو که گل گنده گویند و به تازی کماة خوا...
-
کاسنی
لغتنامه دهخدا
کاسنی . (اِ) کسنه . کسنی . (برهان ). کاشنی . (هرمزدنامه ص 90). گیاهی که به تازی هندبا گویند و قسمی از آن دوائی و قسمی مزروع و برگهای آن مأکول . (ناظم الاطباء). از انواع زبانه گلی ها و دارای گلهای آبی رنگ و برگهای بریده که بسیار تلخ است و بعضی جنسهای...