کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسط
لغتنامه دهخدا
کسط. [ ک ُ ] (ع اِ) دوائی است که آن را قسط گویند و بول و حیض براند و فالج و استرخای اعضا را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). قسط. (اقرب الموارد). کسد. || عدالت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کثة
لغتنامه دهخدا
کثة. [ ک َ ث ث َ ] (ع ص ) مؤنث کَث ّ.(ناظم الاطباء): لحیة کثة؛ ریش انبوه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به کث شود.
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک َ ] (اِ) یک قسم گوهر آبی رنگ مایل به سرخی . (ناظم الاطباء).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک َ ] (ص ) فضیح و شرم آور. || چرکین و ناپاک . || فرومایه . (ناظم الاطباء). || گست . زشت . (اوبهی ). نازیبا. (یادداشت مؤلف ) : اگر بهتر نگریسته شود خبث عقیدت او در طلعت کست ... مشاهدت افتد. (کلیله و دمنه ).گنجی و کتابی و جوینی و گلیمی هست ابن...
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ِ ] (جمله ٔ استفهامی ) مخفف که است . (ناظم الاطباء). کیست . رجوع به که و کیست شود.
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِ) در زبان پهلوی به معنی جهت و سمت و ناحیه بوده است و ماداکست یعنی ناحیه ٔ مد. (یادداشت مؤلف ). کوست . به معنی طرف و سوی و جهت و ناحیه و حومه و ایالت . (فرهنگ پهلوی فره وشی ص 274). کست در پهلوی به معنی سو و کنار و در فارسی نیز کشت یا...
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِ) کلم . (ناظم الاطباء).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِخ ) از دانشمندانی است که نقشه ٔ تخت جمشید را ترسیم کرد و حجاریهای جالب کشف و طرح نمود. (از ایران باستان ج 1 ص 56).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ] (ع اِ) داروئی است که قسط نیز گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به کسط شود.
-
جستوجو در متن
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ] (ع اِ) داروئی است که قسط نیز گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به کسط شود.
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است . (منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بیخی است شبیه به بیخ لفاح و از نواحی هند خیزد و نباتش مفروش و بی ساق و برگش عریض و سه قس...