کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسر گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کسر داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة
-
کسر درامد
دیکشنری فارسی به عربی
عجز
-
کسر (کسور)
دیکشنری فارسی به عربی
کسر
-
bark allowance
کسر مجاز پوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درصدی از حجم تنۀ درخت که باتوجهبه قطر پوست و برحسب تعرفه یا قرارداد میتوان از آن کسر کرد
-
sampling fraction
کسر نمونهبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مجموع واحدهای برگرفته از یک قالب نمونهبرداری که نشاندهندۀ درصدی از کل جمعیت است متـ . برخۀ نمونهبرداری
-
بی کم و کسر
لغتنامه دهخدا
بی کم و کسر. [ ک َ م ُ ک َ ] (ص مرکب ،ق مرکب ) کامل . بی نقصان . بی هیچ کمی . بی هیچ کاهش .
-
کم و کسر
فرهنگ گنجواژه
نقصان.
-
کسر شأن،()بودن
لهجه و گویش تهرانی
افت ،بی احترامی ،اُفت داشتن.
-
حذف و کسر
فرهنگ گنجواژه
کم کردن.
-
جستوجو در متن
-
باقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāqi ۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.۲. بازمانده؛ بهجامانده.۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.۲. ثابت و بر...
-
کونه گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کونه گذاشتن . [ ن َ / ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نپرداختن قسمتی کوچک از وامی ومحول کردن به زمان بعد. بقیتی از وام را به وقت دیگر گذاشتن . مبلغی کم از پرداختنی را نپرداختن . ادای بقیه ای از وام را باز برای بار دیگر گذاشتن . پرداختن بقیتی اندک از وام و ا...
-
انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) افکندن ، پرتاب کردن . 2 - چیزی را به هدف زدن ، هدف قرار دادن . 3 - در جایی منزل کردن . 4 - راندن ، طرد کردن . 5 - فرش کردن ، گستردن . 6 - مقدّر ساختن .7 - (عا.) جنس نامرغوب را به جای جنس خوب فروختن ، کلاه گذاشتن . 8 - ط...
-
استبقاء
لغتنامه دهخدا
استبقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باقی گذاشتن . (زوزنی ) (غیاث ). باقی داشتن . (غیاث ). زنده بگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ): استبقاه ؛ زنده و باقی گذاشت او را. (از منتهی الارب ). لااعلمن ّ امراء منکم کسر سیفه و استبقی نفسه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187).بهر ...
-
بحل
لغتنامه دهخدا
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون ...
-
اثلق
لغتنامه دهخدا
اثلق . [ اَ ل َ ] (اِ) فلفل بَرّی است بلغت بربری و آن را به شیرازی تخم دل آشوب گویند. برگ آن مانند برگ زیتون باشد و پنجنگشت همان است و آن بیشتر در کناره های رودخانه روید، خوردن آن منی را خشک سازد و بعربی حب ّالفقد خوانند. (برهان قاطع). علی بن حسین ان...