کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کسروی
/kasravi/
معنی
۱. خسروی.
۲. مربوط به کسری (پادشاه ساسانی).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسروی
لغتنامه دهخدا
کسروی . [ ک ِ / ک َ رَ ] (ص نسبی ) خسروی . شاهی . || منسوب به کسری معرب خسرو (هر یک از پادشاهان ساسانی ). رجوع به کسری شود. || منسوب به کسری انوشیروان . (فرهنگ فارسی معین ) : احکام کسروی نشنیدی که در سمرعدلش ز عقل مهلکه پرور نکوتر است .خاقانی .
-
کسروی
لغتنامه دهخدا
کسروی . [ ک ِ / ک َ رَ ] (اِخ ) سید احمد فرزند حاج میرقاسم از نویسندگان و مورخان ایران است . در سال 1269 شمسی در تبریز متولد شد. تاریخ دان و آشنا به زبان و ادبیات عرب بود در نوشته هایش کوشش داشت فارسی سره بکار برد. علاوه بر فارسی و عربی زبانهای انگلی...
-
کسروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کسریٰ) [عربی: کِسرویّ، معرب، مٲخوذ از فارسی] [قدیمی] kasravi ۱. خسروی.۲. مربوط به کسری (پادشاه ساسانی).
-
کسروی
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (ص نسب .)1 - منسوب به کسری انوشیروان . 2 - خسروی ، شاهی ، سلطنتی .
-
واژههای مشابه
-
علی کسروی
لغتنامه دهخدا
علی کسروی .[ ع َ ی ِ ک ِ رَ ] (اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی . مکنی به ابوالحسن . وی ادیب وحافظ و نحوی و شاعر و راوی بود. و پیش از سال 289 هَ . ق . در قید حیات بوده است . او راست : 1- الاعیاد و النواریز. 2- تأویل الاحادیث ...
-
قاطول کسروی
لغتنامه دهخدا
قاطول کسروی . [ ل ِ ک َ رَ ] (اِخ ) نام نهری است بر بالای قاطول هارون الرشید که آن را به دستور کسری انوشیروان حفر کرده اند. این نهر از قسمت شرقی دجله سرچشمه میگیرد و از طسوج بزرگ شاپور [ بزرجسابور] دهی را مشروب میسازد. این قاطول پیش از قاطول هارون کن...
-
گوارش عنبر کسروی
لغتنامه دهخدا
گوارش عنبر کسروی . [ گ ُ رِ ش ِ عَم ْ ب َ رِ ک ِ / ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مؤلف ذخیره ٔ خوارزمشاهی آرد: این گوارش معروف است ازبهر کسری ساخته بودند و به نام او خوانند و من به شهر مرو یکی را دیدم که او را درد معده بود، بسیار علاج کردند از هی...
-
جستوجو در متن
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ] (اِخ ) علی بن مهدی کسروی . رجوع به کسروی ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ](اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود.
-
علی بغدادی
لغتنامه دهخدا
علی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ](اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود.
-
علی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
علی اصفهانی . [ ع َ ی ِ اِ ف َ ](اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود.
-
علی شافعی
لغتنامه دهخدا
علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خیزانی . رجوع به شهریاران گمنام سیداحمد کسروی ص 101 و 105 و 136 شود.