کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کسر
/kasr/
معنی
۱. (ریاضی) عددی که کمتر از واحد صحیح باشد، مانندِ ۰۴/۰؛ برخه.
۲. کم.
۳. (اسم) کسره؛ حرکت زیر.
۴. (اسم مصدر) کمبود؛ کمی.
۵. [قدیمی] شکستن؛ خرد کردن.
۶. [قدیمی، مجاز] شکست دادن؛ مغلوب کردن.
۷. (اسم) [قدیمی] شکاف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برخه، خرده
۲. تقلیل، کاهش، نقصان
۳. تفریق، کم، منها
۴. خرد کردن، شکست، شکستن
برابر فارسی
بخش، برداشتها
فعل
بن گذشته: کسر کرد
بن حال: کسر کن
دیکشنری
allowance, shortfall
-
جستوجوی دقیق
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع اِمص ) شکست . || شکستگی . رخنه . شکاف . (ناظم الاطباء) : ز کسری که در طاق کسری فتادجهان پایه ای در درستی نهاد. نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || هزیمت . || حزن . اندوه . || (اِ) حرکت زیر. کسره . (ناظم الاطباء). رجوع به کسره شود. || چیز...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فروخوابانیدن چشم را. || کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن ، منه : عقاب کاسر. (از منتهی الارب ). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) پاره ٔ اندام یا اندام تام و وافر یا نیمه ٔ استخوان مع گوشت یا استخوان کم گوشت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || جانب و کرانه ٔ متصل به زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جانب خانه . (اقرب...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ س َ / ک َ س ِ ] (ع اِ) چیزی که فوق طاقت شخص باشد، یقال اصابه کسر ثم کسر؛ یعنی رسید او را چیزی که طاقت آن نداشت . (ناظم الاطباء).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک ِ ] (اِخ ) نام چند قریه در یمن . (ناظم الاطباء).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ کِسرَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک ُ س ُ] (ع اِ) بلندی و پستی یقال ارض ذات کسر، یعنی زمین با بلندی و پستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاسر و کاسرة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
کسر
واژگان مترادف و متضاد
۱. برخه، خرده ۲. تقلیل، کاهش، نقصان ۳. تفریق، کم، منها ۴. خرد کردن، شکست، شکستن
-
fraction 2
کسر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خارج قسمت دو کمیت متـ . بَرخه 2 * مصوب فرهنگستان اول
-
کسر
فرهنگ واژههای سره
بخش، برداشتها
-
کسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kasr ۱. (ریاضی) عددی که کمتر از واحد صحیح باشد، مانندِ ۰۴/۰؛ برخه.۲. کم.۳. (اسم) کسره؛ حرکت زیر.۴. (اسم مصدر) کمبود؛ کمی.۵. [قدیمی] شکستن؛ خرد کردن.۶. [قدیمی، مجاز] شکست دادن؛ مغلوب کردن.۷. (اسم) [قدیمی] شکاف.
-
کسر
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)شکستن ، شکستگی ، رخنه ، شکاف . 2 - (اِ.) حرکت زیر و کسره . 3 - عددی که کمتر از واحد صحیح باشد.
-
کسر
دیکشنری عربی به فارسی
شکستني , شکست , شکستن , شکستگي , ترک خوردگي , شکاف , برخه , کسر (کسور) , بخش قسمت , تبديل بکسر متعارفي کردن , بقسمتهاي کوچک تقسيم کردن , انکسار , ترک , شکافتن , گسيختن , شکستگي(استخوان)
-
کسر
دیکشنری فارسی به عربی
تحت , تسرب , عجز , نقص