کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسد
لغتنامه دهخدا
کسد. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان موگوئی بخش آخوره در شهرستان فریدن . کوهستانی و سردسیر است با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
کسد
لغتنامه دهخدا
کسد. [ ک ُ ] (ع اِ) قسط است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دارویی که قسط گویند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کسط
لغتنامه دهخدا
کسط. [ ک ُ ] (ع اِ) دوائی است که آن را قسط گویند و بول و حیض براند و فالج و استرخای اعضا را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). قسط. (اقرب الموارد). کسد. || عدالت . (ناظم الاطباء).
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است . (منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بیخی است شبیه به بیخ لفاح و از نواحی هند خیزد و نباتش مفروش و بی ساق و برگش عریض و سه قس...